loading...
راز سرافرازي
Raahi Be Hagh بازدید : 32 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (0)

نكته سي و يكم:

تاثير نماز بر سلامت جسمي كودكان:

و أمر اهلك بالصلوه واصطبر عليها

و خانواده ات را به نماز و صبر نمودن بر آن امر كن

( سوره مباركه طه ـ آيه شريفه 132 )

پزشكان اطفال ضرب المثل مشهوري بدين مضمون دارند كه “ كودكان ” هرگز بزرگسالان كوچك نيستند. بدين معنا كه عوالم رواني وحتي جسمي كودكان به كلي متفاوت از بزرگسالان است و جا دارد حتي آنها را نوع ديگر از انسان به حساب آوريم و در بعد بررسي فوايد پزشكي نماز ، نكات متعددي را به سلامتي كودكان ، جداي از بزرگسالان اختصاص دهيم. اما از آنجا كه بنا را بر اختصار گذاشته اين تنها طي دو نكته و به گونه اي فهرست وار ، از برخي تاثيرات مستقيم و غير مستقيم نماز بر سلامت جسمي و رواني كودكان ، سخن مي گوييم .

سلامت كودكان ، از آرزوها و ايده آلهاي همه جوامع بشري است و از اين رو مجامع بين المللي متعددي با قصد حمايت از سلامتي و كمك به پيشرفت كودكان ، بوجود آمده اند . اما آنچه كه كمتر مورد توجه همه اين مجامع بوده است ، شايد توجه به نقش بي نهايت عميق دستورات ديني در ايجاد سلامتي اطفال باشد .

بعنوان مثال حدود دو دهه پيش ، مجامع علمي جهان ، شيرمادر را براي شيرخواران ، بي كفايت تشخيص دادند و اقدام به تهيه شير خشكي كه گمان مي بردند ، مفيدتر از شير مادر است ، نمودند و انواع و اقسام شير خشك را با تبليغات وسيع بر له آنها و عليه شير مادر ، به بازار فرستادند ، اين در حالي بود كه از قرنها پيش در آيات استوار قرآن از جمله آيه شريفه 233 از سوره مباركه بقره و آيه 12 از سوره مباركه لقمان ، چند بار تاكيد بر استفاده از شير مادر ، آن هم تا دو سال شده بود . با اين وجود بسياري از مادران ( از جمله حتي مادران مسلمان ) ، گول تبليغات علمي را خوردند و به كودكان خود به جاي حياتي ترين و سلامتي بخش ترين ماده غذايي كه توسط آفريدگار هستي توليد و توصيه شده بود ، شير خشك بي خاصيت و بسيار مضر ساخت انسانها را خوراندند .

اما با پيشرفت بيشتر دانش و تجهيز بيشتر آزمايشگاههاي علمي ، چند سال بعد برخي برتريهاي شير مادر ،روشن شد و اين بود كه دامنه تبليغ عليه آن محدود تر شد و علم نسبي بشر اعلام كرد : “ شير مادر ، تا حداقل 6 ماه مفيدترين ماده غذايي براي كودكان است ” كه اين دستور نيز هنوز ، با دستور قرآني ، كمي متناقض به نظر مي رسيد ، تا اين كه آخرين تلاشهاي بشر براي شكافتن هر چه بيشتر محتويات شير مادر و شناسايي اجزاي آن به نتيجه رسيد و كار بدانجا كشيد كه سرانجام در سالهاي اخير ، علم به اين حقيقت اعتراف كند كه : شير مادر ، آن هم تا دو سال ، ضروري ترين ، اساسي ترين و حيات بخش ترين نياز كودك به شمار مي آيد و محروميت كودك از شيرمادر ، او را در معرض طيف بسيار وسيعي از بيماريهاي جسمي و رواني ، قرارمي دهد . و آيات شكوهمند قرآن و فرمايشات معصومين (علیه السلام) در اين مورد همچنان استوار و درخشان بر جاي خود بود .(69)

با اين قياس ، مي توان نتيجه گرفت وقتي كه يكي از ساده ترين دستورهاي قرآني غنايي تا بدين حد مثلا “ در تامين سلامت كودكان دارد ، دستورات مؤكد و مكرر آن ( مثل نماز ) ديگر تا چه پايه اي مفيد و سودمندند .

واقعيت اين است كه سودمندي “ نماز در سلامت جسمي كودكان ، بوضوح قابل مشاهده است . از جمله اين كه با پايبندي به نماز در جامعه مي توان به راحتي با آن گروه از بيماريهاي مادرزادي بسيار شايع در نوزادان كه بر اثر فسادهايي مانند اعتياد ، الكليسم ، بيماريهاي مقاربتي و .. بوقوع مي پيوندد ، وداع نمود .

“ كودك آزاري “ كه بخش مهمي از علل بستري و مراجعه كودكان به مراكز پزشكي و روانپزشكي را تشكيل مي دهد ، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار ، بي معني به حساب مي آيد . عفونت هاي گوناگوني كه در كودكان ايجاد بيماري مي كنند توسط نماز تعديل مي شوند بعنوان مثال به اثبات رسيده است كه بخش مهمي از مرگ و مير نوزادان در بدو تولد به دليل تماس با بدن آلوده اطرافيان ( از جمله دستهاي آنها ) است . كه طهارت دائمي ناشي از نماز مي تواند يك عامل مهم پيشگيري از اين قبيل مرگها باشد . كه اگر به اين قبيل مثالها ، فوايد ديگري ناشي از زندگي يك كودك ، درر خانواده هاي مذهبي را ، اضافه بكنيم ، مثلا “ به سنت حسنه ختنه اطفال ، كه خطر عفونتهاي ادراري را در آنها تا يكصد برابر ، كاهش مي دهد و يا عادت پيدا كردن به مسواك و .. را اضافه نماييم خواهيم ديد كه چگونه تعاليم اسلامي ، كودكان را در معرض سلامتي جسماني قرار مي دهد. يا اين كه آموزش وضو به كودكان ، كه در واقع نوعي آموزش پاكيزگي و طهارت به آنهاست و از آنجا كه بخش عمده اي از بيماريهايي عفوني شايع در اطفال از جمله حصبه ( تيفوئيد ) ، فلج اطفال ، هپاتيت A و .. از طريق مدفوعي ـ دهاني ( Fecal - Oral) انتقال مي يابند ، مي توان با بهره از طهارت ناشي از نماز ، از ميزان بروز و شيوع اين بيماريها به شدت كم نمود ، همانطور كه امروزه در ممالك پيشرفته غربي ، آموزش شستن دستها قبل از صرف غذا ( كه اتفاقا “ با اوقات نماز ، تقريبا ” مقارنت دارد ) از اصول اوليه اي است كه به اطفال ، در مدارس ابتدايي ، آموزش داده مي شود .

علاوه بر محاسن جسمي بسيار متعددي كه از زندگي يك كودك در يك خانوداه مومن و نمازگزار ، براي او حاصل مي شود ( از جمله اين كه مادر با تقوي و مومن كودك ، با اقتداي به قرآن و سخن معصومين (علیه السلام) كودكش را تا دو سال كامل شير مي دهد و اين وظيفه بي نهايت بزرگ را به بهانه هاي پوچ و واهي ، از جمله اشتغال در بيرون منزل و .. رها نمي كند و در نتيحه كودك خود را در مقابل طيف بسيار وسيعي از بيماريهاي مرگبار جسمي و رواني و انحرافات و اعتيادات و .. در آينده ايمن و واكسينه مي كند ) (70) . مي توان بدين نكته مهم نيز توجه نمود كه ملكه شدن عادت حسنه نماز ،در كودك صرفنظر از عظمتهاي عبودي بيشمار آن و صرفا ” از ديدگاه پزشكي ، به خاطر محاسن بهداشتي و طبي بيشماري كه بر نماز مترتب است ( و ما به قسمت كوچكي از آنها در اين مجموعه مقالات اشاره كرده ايم ) سبب خواهد شد كه همه اين محاسن بيشمار در آينده ،كودك را همراهي كند و او را در راه ساختن زندگي سالم و موفق ياري دهد .

نكته سي و دوم:

تاثير نماز ، بر سلامت رواني كودكان:

رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي ربنا و تقبل دعاء

پروردگارا ! من و فرزندانم را اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعاي مرا قبول فرما .

سوره مباركه ابراهيم ـ آيه شريفه 40

عبارت مشهور العلم في الصغر ، كالنقش في الحجر ( دانش در كودكي ، مانند نقش پايدار در سنگ است ) ، امروزه با پيشرفت دانش پزشكي و روانپزشكي و بخصوص با پيدايش روانكاوي توجيه كامل علمي پيدا كرده است .

روانشناسي مدرن ، با تداعي از مكتب روانكاوي فرويد و نظريات ژان پياژه ، جان باولف و بسياري از دانشمندان ديگر ، به ما مي گويد كه مهمترين دوران زندگي بشر كه بوجود آورنده شخصيت نهايي او ، خواهد بود ، دوران كودكي است . بر اين اساس هر قدمي كه در جهت ايجاد سلامت رواني اطفال برداشته شود ، به نوبه خود سبب ايجاد جامعه اي سالم و موفق خواهد شد .

اما بزرگترين موهبتي كه ممكن است در جهت ايجاد سلامت رواني نصيب يك طفل نورسيده گردد ، پاي گذاشتن او در خانواده اي مومن و نمازگزاراست .

تعاليم آيين حيات بخش اسلام كه حتي كوچكترين مسائل بشري را بدون پاسخ نگذاشته است ، از همان بدو تولد نوزاد براي او برنامه ها و روشهاي متعددي دارد ، كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت هميشگي انسان است .

از جمله در بعد سلامت رواني ، آيين اسلام به والدين و بخصوص پدر ، مؤكدا حكم كرده است كه مثلا نام نيك بر بچه بگذارند (71) و امروز علماي روانشناسي متفقا به اين نتيجه رسيده اند كه چگونه نام يك كودك در شكل گيري شخصيت او ، تاثير گذار است و چگونه يك نام بد ممكن است موجبات تحقير كودك ( مثلا تمسخر او توسط همسالان ) و در نتيجه تزللزل شخصيتش گردد و يا هنگاميكه روانكاوي در قرن بيستم ، حكايت از حضور تظاهرات نهفته اما مقتدر جنسي در وجود اطفال مي كند . آن گاه مفهوم عميق آن بخش عظيم از احاديث و روايات معصومين (علیه السلام) كه مثلا بوسيدن دختران توسط مرد نامحرم را بعد از 5 ، 6 سالگي منع كرده اند ، يا اجازه نداده اند كودك برهنه در كنار كسي بخوابد و . روشن مي شود .(72)

در هر صورت كودكي كه در خانواده مومن و نمازگزار بدنيا مي آيد و زمزمه حيات بخش اذان و اقامه در گوش راست و چپش نخستين نغمه زندگي او مي گردد ، كودكي است كه گام در مسيري سعادت بخش گذاشته است .

تغذيه كودك تا دو سال بوسيله شير مادر و بهره مندي كامل او از آغوش پر مهرش ، كه يك موهبت اسلامي است به او ايمني محير العقولي در مقابل بخش عظيمي از بيماريهاي رواني مي بخشد ، مثلا احتمال اضطراب يا افسردگي كه بر اثر جدايي از مادر به وقوع مي پيوندد ، بسيار كم مي شود. با اين كه امروزه روشن شده است اكثر كساني كه به دام مهلك اعتياد گرفتار مي آيند كساني هستند كه در كودكي ، از شير و آغوش مادرانشان محروم بوده اند .(73)

شيوع اسكيزوفرني كه خطرناكترين و مهلك ترين بيماري در روانپزشكي است در بچه هاي خانواده هاي مسلمان و نمازگزار به شدت كاهش دارد ، چرا كه علم امروز ثابت كرده است كه بروز اسكيزوفرني ، ارتباط معني داري با وجود سيستم زن سالاري در اداره خانواده ها دارد (74) ،كه مسلما در خانواده هاي نمازگزار ، با رعايت اصول درخشان قرآني ، از قبيل

( الرجال قوامون علي النساء) و رد صريح و قاطع سيستم شوم زن سالاري‌ ، قدم بزرگي در جهت كاهش ميزان ابتلا به اين اختلال برداشته مي شود .

همچنين درباره آثار مثبت و متعدد ، قانون مؤكد اسلامي مبني بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن 7 سالگي و پرهيز از تنبيه و ايجاد محدوديت ننمودن براي آنها ، مي توان تعمق بسيار نمود .

هر چند كه درباره تاثير زندگي كودك ، در يك خانواده نمازگزار در كاهش ميزان ابتلاي او به عوارض رواني ( كه از آثار غير مستقيم نماز بر سلامت رواني اطفال است ) بسيار مي توان سخن گفت و بخصوص به تاثير نماز در اختلالات رواني مختص اطفال كه بخش قابل توجهي از كتب روانپزشكي را تشكيل ميدهند ، اشاره كرد ، اما از آنجا كه بنا را بر اختصار گذاشته ايم ، اين بررسي را به فرصت ديگري موكول مي كنيم و به همين نكات مختصر كه فهرست وار اشاره نموديم ، بسنده مي نماييم.

اما بعد ديگر ، تاثيري است كه نماز به طور مستقيم بر حالات رواني اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل مي شود .

شروع نماز در سنين كودكي ، سبب مي شود كه او اين صفت حسنه را به صورت يك عادت معمول و سازنده در جسم و روان خود ، ملكه نمايد و جزو برنامه هاي هميشگي زندگي خود ، قرار دهد و در نتيجه از همه فوايد مترتب بر نماز ، در بعد سلامت رواني ( كه به برخي از آنها در اين مجموعه مقالات اشاره شده است ) در آينده برخوردار گردد.

بعلاوه با شروع نماز در دوران كودكي ، مفاهيمي مثل خدا و مذهب و دستوراتي مثل تعاليم اسلامي ، چنان در ذهن پذيرنده و شفاف كودك كه هنوز سنگيني و تيرگي گناهان صفحه وجود او را ( در واقع ظرفيت هاي فكري و مغزي او را ) آلوده نكرده است ، جاي مي گيرد ، كه امكان شكاكي در اين مقولت در آينده و نشخوارهاي منفي بافانه فلسفي ، كه سر منشاء ماده گرايي ها و دنيا طلبي ها و بسياري از بيماريهاي روحي و رواني است ، بسيار كاهش مي يابد .

اين نكته بخصوص بايد مورد توجه خانواده هايي قرار بگيرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان ميدانند اما وقتي كه فرزندشان به سن تكليف مي رسد او را به بهانه اين كه :

هنوز خيلي كوچك است ! به خواندن نماز تحريك نمي كنند. اين مسئله كه با كمال تأسف به خصوص در مورد دختر بچه ها كه سن تكليف آنها پايين تر است ( 9 سالگي ) ، شيوع بيشتري دارد ، مسبب عوارض مخرب بسياري در آينده كودك خواهد شد .

در حقيقت پدر و مادراني كه با دلسوزي ساده انديشانه ، فرزند خود را به برپاداري نماز تحريك نمي كنند ، خيانت بزرگي از جهت محروم نمودن كودك خويش از اين نعمت بزرگ مرتكب مي شوند چرا كه به اين ترتيب گويي به آلودگي كودك خويش ، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختيها و بيماريهاي جسمي و رواني ، رضايت داده اند و او را به خسارت سنگين در دنيا و آخرت ، محكوم نموده اند .

و به همين دليل است كه آيين مقدس اسلام و بخصوص ائمه بزرگوار شيعه (علیه السلام) با توصيه هاي مؤكد مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحله نماز ، به كودكان فرا خوانده اند و حتي با اين كه از مجازات ها و تنبيهات بدني در مورد كودكان ، بخصوص قبل از 7 سالگي ، منع نموده اند در مورد تحريك به نماز گاهي امر به تنبيه كودكان فرموده اند. در اين مورد در حديثي معتبر از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده است كه فرمودند : چون پسر ، سه ساله شود ، پدر و مادر به او مي گويند كه : هفت مرتبه بگو لا اله الا الله و چون سه سال و هفت ماه و بيست روز ، از عمرش بگذررد ، به او ميي گويند كه هفت مرتبه بگويد : محمد رسول الله ، پس چهار سالش تمام شود به او مي گويند كه هفت مرتبه بگويد : صلي الله علي محمد و آله پس چون پنچ سالش تمام شود او را وا مي دارند ، كه خدا را سجده كند .

اما چون شش سالش تمام شود . نماز به يادش مي دهند و به نمازش ميدارند و چون هفت سالش تمام شد ، وضو را به او ياد مي دهند و امر به نماز مي كنند او را و چون نه سال تمام شود و وضو و نماز را بخوبي به او مي آموزند و بر ترك وضو و نماز كنك بزنند . پس چون كودك وضو و نماز را ياد گرفت ، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزيد .(75)

مفاهيم عميق اين حديث از جمله اين كه اقامه نماز پس از اقرار به توحيد و نبوت ( كه اساسي ترين اصول اعتقادي اسلام هستند ) قرار گرفته و اين كه عمل به اين حديث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقي شده است ، بايد به دقت مورد توجه خانواده ها قرار بگيرد .

نكته سي و سوم:

تاثير نماز بر تلقين هاي سازنده رواني:

پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم):

الصلوه قربان كل تقي

نماز وسيله نزديكي با تقوايان به خداست

تلقين از گذشته هاي دور تا عصر حاضر ، از پر راز و رمزترين و شگفتي بر انگيزترين ، پديده هاي انساني ، به شمار مي آمده است و از جمله مواردي است كه منطق و دانش بشري حتي در عصر انفجار علوم هنوز به توجيه كامل علمي تعريف مي شود ، كه سبب پذيرش از روي اعتقاد يك پيشنهاد مي شود ، بدون آن كه زمينه منطقي مناسب براي چنين پذيرشي موجود باشد . (76)

تلقين به روشهاي مختلف ممكن است ،انجام پذيرد. مثلا ممكن است از طرف شخصي به شخص يا اشخاص ديگر و يا حتي گاهي به صورت خود بخود انجام بپذيرد .

در هر صورت در قاموس تلقين كلمه نه وجود ندارد و بوسيله آن تقريبا هر كار غير ممكني ، ممكن مي نمايد . گاه حتي بر اثر تلقين چنان آثار و نتايج شگفت انگيزي پديد مي آيد ، كه سبب مي شود برخي پديده هاي مربوط به آن به امور غيبي نسبت داده شود و اين موضوع گهگاه مورد سوء استفاده عده اي سودجو و فرصت طلب قرار گرفته است تا بوسيله آن خود را اشخاصي مقدس و مرتبط با غيب و ماوراء الطبيعه معرفي نمايند .

بعنوان مثال مي توان به جلسات عجيب و غريب احضار ارواح اشاره نمود كه با كمال تاسف در سطح كشور اسلامي ما و حتي در بين قشر روشنفكر و مسلمان ، طرفداران بسياري پيدا كرده است . حال آن مسائلي كه طرفداران اين عمليات مسخره ( كه بوسيله حركت يك استكان يا نعلبكي بر حروف درج شده روي يك ميز چوبي صورت مي گيرد !؟! ) آن را جزو مسائل عجيب و خارق العاده مربوط به احضار ارواح ! مي دانند ، از ساده ترين و پيش پا افتاده ترين مسائل قابل توجيه با پديده تلقين است : هر يك از شركت كنندگان در جلسه احضار ارواح بوسيله تلقين به خود و البته به صورت ناخودآگاه اطلاعاتي را ضمن حركت استكان بر حروف روشن مي سازد . كه ديگران به كلي از آن بي اطلاع بوده اند در نتيجه شخص با اين كه بر اثر تلقين نمودن به خودش ، شخصا و ناخودآگاه اطلاعات خصوصي خويش را افشا كرده است ، اين اثر را به روح نسبت مي دهد. در نتيجه اين شخص به صحت موضوع احضار ارواح اعتقاد شديد پيدا مي كند تا جائيكه همه پيشگوئيهاي روح به اصطلاح حاضر شده ! را در مورد آينده نيز باور مي كند و هيچ بعيد نيست كه مثلا اگر روح پيشگويي كند كه : فردا پاي تو خواهد شكست ! شخص چنان به خود حتمي بودن وقوع پيشگوئي روح را تلقين نمايد كه در كمال تعجب اطرافيان ، فرداي آن روز پايش بشكند !؟! و در اثر اين باز هم بازار تبليغ براي قضيه و تلقين صحت آن گرمتر شود و معمولا در اين جلسات يك آدم سودجو و شارلاتان هم پيدا مي شود كه گهگاه خود را بعنوان مديوم هم جا مي زند و ضمن اين كه ته دل به ريش بقيه حضار مي خندد و در مواقعي كه نياز به پيشگويي از آينده مي شود ، يا تلقين هاي ايجاد شده در حاضرين به حدي نيست كه منجر به حركت استكان شود ، شروع به حركت دادن آن هر طور كه خودش دلش بخواهد مي كند.

علاوه بر اين قبيل مثالها سودجويي از پديده تلقين ، در طيف گسترده اي از فعاليتهاي بشري ، از تلقين يك فرد و عقيده خاص گرفته ، تا تبليغات مختلف مثل تبليغات تجارتي ( كه در همه اشكال خود فقط بر قدرت تلقين تكيه دارند ) (77) را در بر مي گيرد .

در اين مورد سوء استفاده از تلقين بخصوص در مورد مسائلي كه ادعا مي شود جنبه غير مادي و ماورائي دارند ، همانطور كه ذكر كرديم به كرات به چشم مي خورد و گاهي هم به صورت بازاري براي خالي كردن جيب افراد ساده انديش در مي آيد. مثلا يك جنبه مهم ديگر از تلقين كه در آن مسائل مربوط به هيپنوتيزم مطرح است و گهگاه با تسخير اراده افراد سبب پرده دري هاي شوم و افشاي رازهاي شخصي افراد مي شود و درست به همين دليل است كه اين قبيل امور ، مثل هيپنوتيزم از سوي بسياري از فقهاي بزرگوار شيعه ( جز در مواردي كه ضروريات درماني ايجاب مي كند ) حرام اعلام شده است .

اما تلقين همان قدر كه مي تواند مورد سوء استفاده قرار گيرد و مسبب ضرر رساندن به مردم بدليل تحريف اذهان آنها از حقيقت يا كشف اسرار آنها و .. گردد ، مي تواند در موارد بسياري بعنوان يك پديده مفيد ، مورد استفاده و بهره برداري قرار بگيرد . و اين امر با توجه به آنچه كه پيرامون قدرت شگرف تلقين در ممكن نمودن غير ممكن ها گفتيم ، تحقق مي پذيرد و اين قبيل تلقين ها كه در جهت شيرين كردن زندگي انسان و موفق نمودن او در كارهايش ( مثلا در جهت اهداي سلامتي به او ) به كار برده مي شوند را مي توان تلقين هاي سازنده رواني ناميد .

بعنوان مثال چنانچه فرد دائما به خود تلقين كند كه آدم بيمار يا بدبختي است ، ديري نمي پاييد كه بدبختي و مرض زندگي او را پر مي كند ( تلقين مخرب رواني ) اما اگر شخصي دائما به خود بگويد كه من فرد سالم و نيرومند و خوشبختي هستم ديري نمي پايد كه خود را خوشبخت ترين و سالمترين فرد روي زمين احساس مي كند . (78)- در اين مورد گاهي حتي خود غربيان ، پا را از دايره معقولات هم فراتر نهاده اند و حتي ادعا كرده اند كه آدمي كه در هفت آسمان يك ستاره هم ندارد و حتي ته جيبش يك پول سياه هم پيدا نمي شود ! اگر چند روزي دائما به خود تلقين نمايد كه من پولدارترين و سرمايه ترين آدم روي زمين هستم ، ديري نمي پايد كه در گنجهاي آسمانها و زمين بر روي اين آدم آسمان جل باز مي شود و در مدت كوتاهي تبديل به يك كاپيتاليست تمام عيار مي شود !؟! (79)

توجيه علمي و پزشكي نيز در اين قبيل موارد ، بدين صورت بيان مي شود كه تلقين دائمي و توجه مداوم به سلامت و خوشبختي و يا حتي ثروتمند شدن در يك شخص باعث مي شود كه به زبان روانشناسي برخي استعدادهاي نهفته او ( كه در ضمير ناخود آگاهش پنهان هستند ) و به زبان پزشكي برخي ناقل هاي عصبي (80) بخصوص ، كه غير فعال بوده اند . بر اثر توجه و تلقين ( اثر قشر مغز و اراده ) پيدا و فعال شوند و آن شخص را به سمت سلامتي و خوشبختي هدايت كنند يا شم اقتصادي او را شكوفا سازند و مسبب موفقيت او در جهت ثروتمند شدن گردند .

با اين اوصاف بديهي است كه هر چه شخص از درجه تلقين پذيري بالاتري برخوردار باشد ، انواع تلقين از جمله اين قبيل تلقين هاي سازنده رواني كه منجر به موفقيت او مي شوند به نحو موثرتري عمل مي كنند .

از طرفي ، علم و تجربه ثابت كرده اند كه انسان در برخي حالات خود ، از درجه تلقين پذيري بالاتري برخوردار مي شود ، به عنوان مثال در اوج فلسفه هيپنوتيزمي ( سومنامبوليزم ) انسان در شرايطي قرار مي گيرد كه حتي اگر به او تلقين كنند كه مثلا آتش سيگار دست تو را هرگز نخواهد سوزاند ، اين تلقين چنان مي كند كه شخص هرگز متوجه سوختن شديد پوست و عضلات دست خود ، نخواهد شد . ( البته بايد توجه داشت كه اين مثال ربطي به تلقين هاي سازنده رواني ندارد) اما بايد ديد كه انسان در اوضاع معمولي در چه حالاتي مي تواند خود را بيشتر در معرض تلقينات رواني ، قرار دهد و در چه شرايطي از درجه تلقين پذيري بالاتري برخوردار است .

با توجه نمودن به شرايط وپژه نمازگزار ، از نظر تكرار اقامه نماز در زمانهاي خاص ، شرايط ويژه جسماني مثل طهارت جسم ، پاك بودن لباس ، غصبي نبودن محل و .. ، الفاظ ، اذكار و توجهات خاص در هر كدام از بخشهاي نماز . حركات خاص و سمبليك (مثل سجده) ، همچنين نحوه قرارگرفتن هميشگي نمازگزار در مقابل قبله و در جريان ميدانهاي الكترومغناطيسي زمين ... و از طرف ديگر شناخت هايي كه نمازگزار از خداوند و اصول مذهب و دستورات آن ( از جمله در مورد نماز ) آموخته است يا بخصوص آنچه كه نمازگزار در مورد نماز تجربه كرده است ( مثلا حاجتهاي متعددي كه بر سر سجاده نماز از خداوند طلب كرده و نتيجه گرفته است ) و عوامل بسيار متعدد ديگر ، همگي سبب مي شوند كه فرد هنگام نماز در شرايط ويژه اي از تلقين پذيري قرار بگيرد و بر اثر آن ، آن چه به خاطر طلب آن از خدا ، به نماز خود توجه مي كند و آن چه را كه در حين نماز ، در رابطه با آن به خود تلقين مي نمايد ، برايش حاصل مي شود .

چرا كه تلقين ها و توجهات در اين شرايط خاص ، منجر به فعال شدن ناقل هاي عصبي كه فرد را در جهت طلب حاجت خود ياري مي نمايند ، مي شود ، يا به زبان ساده تر تلقين در اين شرايط ويژه سبب مي شود كه فرد استعدادهاي نهفته دروني خود را به كار اندازد و از آن در امور خود ياري بجويد .

بعنوان مثال معروف است كه هرگاه حكيم ابن سينا ، در مسائل علمي خود با مشكلي مواجه مي شده است ، به اقامه دو ركعت نماز مي پرداخته است . توجيه معمولي و صد البته درست قضيه ( صرفنظر از مسائل پزشكي ) اين است كه ابن سينا براي حل مشكل فكري خود ، از درگاه خدا استمداد مي نموده است .

اما توجيه علمي آن با توجه به ناقل هاي عصبي و مسائل مربوطه به آن (كه تفكر را هم جرياني ناشي از برخي تغييرات در ناقل هاي عصبي دستگاه اعصاب مي داند ) اين است كه ابن سينا ، به خاطر آن كه اعتقاد داشته است كه مشكل فكريش با نماز حل مي شود (محتويات مطلوب حافظه) و اراده نموده است كه مشكلش را به اين طريق حل كند ( استفاده از قشر مغز و تلقين ) سرانجام موفق مي شده است كه ناقل هاي عصبي كه منجر به حل مشكل فكري او مي شوند يا همان استعدادهاي نهفته مانده ذهني خويش را ، در خود فعال نمايد و از آن در حل مشكل فكريش ، بهره ببرد.

به همين ترتيب عارف سترگي كه اراده مي كند در نمازش ، عشق الهي را تقويت نمايد ناقل هاي عصبي مربوط به عشق الهي را در نماز خود تقويت مي كند و افزايش ميدهد ، يا دانش آموزي كه اراده مي كند ، اعتماد به نفس خود را بوسيله نماز افزايش بدهد ، به مرور اعتماد به نفس را به خود تلقين مي كند و ناقل هاي عصبي مربوط به آن را فعال مي سازد. يا كشاورز عامي ، كه در نماز خود ، طلب روزي حللا ، از درگاه الهي مي كند ، در واقع ناقل هاي عصبي حركت دهنده در جهت كسب روزي حلال را در خود تقويت مي نمايد .( مثلا راههايي براي برداشت محصول بهتر و بيشتر ، كه تا آن روز به آن فكر نمي كرده يا متوجه آن نبوده است ، به ذهنش مي رسد ) .

اما لازم به توجه موكد است كه همه اين مسائل با توجه به ديدگاههاي پزشكي و روانشناسي و صرفنظر از آن بخش از قضا و قدر الهي است كه مثلا كتاب اغراض ما بعد الطبيعه را براي حل مشكل فكري ابن سينا در مسير او قرار مي دهد ، يا باران رحمت الهي را پس از مدتها خشكسالي بر محصول آن كشاورز عامي ، فرو مي آورد . بدين ترتيب واضح است كه هر كس با توجه به تصويري كه در ذهن خود ، از خوشبختي ترسيم نموده است ، مي تواند با امداد از توجهات و تلقينات سازنده اي كه در شرايط ويژه تلقين پذيري ، در حين نماز انجام مي دهد ، ناقل هاي عصبي دستگاه مغز و اعصاب خويش را به سمت مطلوب خويش هدايت كند و اراده و اختيار خود را در آن جهت ، تقويت نمايد . و صد البته بالاترين و والاترين حد ممكن جايي است كه انسان هدف خود را رسيدن به آخرين درجه كمال كه همانا ، قرب الهي در سايه تخلق به اخلاق الهي ( كه همان راه معصومين (علیه السلام) است ) ، قرار دهد و بوسيله نماز ، اين امر را كه همراه با خوشبختي دنيا و آخرت است ، پيوسته تقويت بنمايد . اما در مورد تلقينات و توجهات ، اين نكته هم قابل ذكر است كه اين مقولات ، نه فقط در مواقع نمازهاي يوميه ، بلكه در تمامي لحظات زندگي يك فرد مي توانند با او همراه باشند ، اما بي شك در موقع نماز شرايط ويژه اي پديد مي آيد كه موقعيت نمازگزار را ممتاز مي كند و سبب مي شود كه تلقين هاي توأم با نماز در ساير لحظات زندگي و ديگر جلوه هاي آن نيز منشاء اثر باشند . از نقطه نظر پزشكي اين شرايط ويژه مي تواند متاثر از ساير ويژگيهاي نماز ( از جمله زمان نماز ، مكان نمازگزار ، طهارت ، اذكار و الفاظ حين نماز ، وضعيت جسمي و رواني نمازگزار و .. باشند . به اميد خدا ، در شماره هاي آينده با توجه به تاثير نماز بر تلقين هاي سازنده رواني ، به چند نكته قابل توجه در اين مورد ، اشاره خواهيم نمود.

در ادامه اين مجموعه مقالات بحث هايي پيرامون ناقلهاي عصبي و تعادل آنها كه به بهترين شكل توسط نماز اين تعادل حاصل مي شود ، خواهيم داشت ، ضمنا پيشنهاد مي كنيم كه براي فهم بهتر مقاله تاثير نماز بر تلقين هاي سازنده رواني ، آن را يك بار ديگر پس از مطالعه نكته سي و هشتم از اين مجموعه مقالات ( تاثير نماز بر تعادل ناقل هاي عصبي ) مطالعه فرمائيد .

نكته سي و چهارم:

تاثير نماز بر اختلالات هيستريك(81):

اذكروني اذكركم

مرا ياد كنيد و به سوي من توجه نماييد

تا شما را ياري كنم و به سويتان توجه نمايم

( سوره مباركه بقره ، آيه شريفه 152)

اختلالات تجزيه اي و تبديلي كه براي سهولت اطلاق در اين مقاله ، مانند منابع قديمي تر علمي ، با اصطلاح كلي هيستري خوانده مي شوند دلالت بر طيف گسترده اي از انواع بيماريهاي جسمي و رواني دارد كه در ارتباط با مفهوم تلقين به سر مي برند . زيگموند فرويد نابغه بزرگ تاريخ علم ، از طريق انجام مطالعاتي حول و حوش همين مجموعه بيماريها ، يعني هيستري ( كه در كتابي به همين نام انتشار يافت ) به نظريات و كشفيات درخشان خود ، پيرامون ضمير ناخودآگاه ، در انسان دست يافت .

اكتساب نفع ( منفعت طلبي ) جلب توجه اطرافيان ، نيازمندي عميق به مهر و محبت ، حذف خاطرات بد و مقابله با تجربه هاي نامطلوب و تلخ زندگي و مسائل بسيار ديگر از اين قبيل ، از جمله دلايلي هستند كه سبب ميشوند شخص به صورت ناخود آگاه ( يعني بدون آن كه خود متوجه و آگاه باشد ) علائم بيماريهاي مختلف جسمي و رواني را تقليد كند و در واقع به يك حالت هيستريك مبتلا گردد . بعنوان مثال شخصي كه در يك محيط بسيار پر سر و صدا و شلوغ ، كار و يا زندگي مي كند ممكن است به طور ناگهاني دچار ناشنوائي كامل

( كري عصبي ) گردد ، حال آن كه ساختمان دستگاه شنوائي او كاملا طبيعي است و هيچ اشكالي در آن ديده نمي شود . يا كودكي را در نظر بگيريد كه از ورود به مدرسه ، متنفر است ، اما هنگامي كه مجبور به رفتن مدرسه مي شود هر صبح قبل از حركت ، دچار دردهاي شديدي مي شود كه با معاينات پزشكي و آزمايشهاي طبي ، هرگز قابل توجيه نيست. يا زن جواني كه دوست ندارد همسرش او را در خانه تنها بگذارد ، به همين دليل به طور ناخودآگاه ، دچار حملات شديد تهوع ، استفراغ و .. مي گردد . البته لازم به توجه است كه حالات هيستريك معمولا در افرادي بوقوع مي پيوندد كه داراي شخصيت هاي خاص و به شدت تلقين پذير ( هيستريونيك ) مي باشند ، ضمنا بايد توجه داشت كه مفهوم هيستري با مفهوم تمارض ( تظاهر به بيماري كردن ) به كلي متفاوت است ، چرا كه شخص هيستريك واقعا و بدون آن كه خود بخواهد علائم بيماري ها را تقليد مي كند اما شخص تمارض كننده ، خود به خوبي مي داند كه بيمار نيست ، اما بدلايلي ادعاي داشتن علائم بيماري را مي نمايد و به بيماري كاملا آگاهانه تظاهر مي كند .

بدين ترتيب مبتلايان به اختلالات هيستريك ، ممكن است علائم هر بيماري جسمي و رواني را تقليد نمايند ، مثلا دچار فلج شوند ، به حملات صرع مبتلا گردند ، كور شوند ، هويت خود را فراموش كنند و علائم بيماري هاي رواني مختلف را نشان دهند و ..

لازم به توضيح است كه اين اختلال به شكل كم و بيش طبيعي ، در افراد كاملا سالم نيز ممكن است به چشم بخورد ، بعنوان مثال يكي از شايعترين جلوه هاي آن در ميان برخي از دانشجويان پزشكي ديده مي شود ، كه ضمن ورود به هر بخش آموزشي جديد در بيمارستان ، علائم بيماران آن بخش را در خود مي يابند ! مثلا در ورود به بخش قلب ، احساس مي كنند كه در صداي قلب آنها سوفل ( صداي اضافي و غير طبيعي ) وجود دارد يا در ورود به بخش روماتولوژي ( بيماريهاي روماتيسمي ) احساس درد شديد در زانو و ساير مفاصل خود مي كنند و يا بخصوص در ورود به بخش روانپزشكي ، گمان مي كنند كه دچار يك بيماري شديد رواني ، مثلا اسكيزوفرني ( جنون جواني ) هستند !

كه البته همانطور كه گفته شد ارتباط ظريف اين حالات هيستريك با پديده نيرومند تلقين ، توجيه كننده قضيه در تمام موارد است . اما صرفنظر از مشكلات مختلفي كه اشخاص مبتلا به اختلالات هيستريك براي خود و اطرافيانشان ايجاد مي كنند ( از جمله مشكلات متعددي كه يك زن هيستريك مي تواند براي شوهر بيچاره اش ايجاد كند ! ) (82) ، تنها در بعد بيماريهاي ناشي از هيستري ، پيوسته هزينه هاي كلان و سرسام آوري از بودجه خانواده ها و بيكمارستانها و مراكز بهداشتي مختلف صرف آزمايشات تشخيصي و عمليات درماني بيهوده و بي نتيجه اي مي شود كه در مورد بيماريهاي ساختگي افراد هيستريك ، انجام مي گرد د . بر اين اساس چنانچه راههاي نيرومند و موثري ، براي پرهيز از اين قبيل اختلالات و پيشگيري از آنها يافت شود ، نتايج بسيار مطلوبي حاصل خواهد شد .

اما همانطور كه گفته شد ، زير بناي بروز اختلالات هيستريك ، نياز مفرطي است كه مبتلايان به جلب توجه و نفع از اطرافيان و حتي مركز همه توجهات قرار گرفتن دارند. اين افراد نياز مبرمي به محبت و تاييد اطرافيان در خود احساس مي كنند ، كه ارضاي اين نياز هم براي اطرافيان بسيار دشوار است و احيانا اگر اين توجه و محبت كه نياز آنهاست بوسيله كسي به آنها داده شود ، آن وقت شروع به امتحان فرد مي كنند ، تا حدي كه اغلب منجر به بازگرفتن محبت ( توسط شخص محبت كننده ) مي شوند . (83)

بر اين اساس چنانچه انسان ، پيوسته كسي را در دسترس داشته باشد كه آن شخص را قدرتمندترين قدرتمندان و در عين حال مهربانترين مهربانان بداند و متوجه باشد كه آن قدرتمند مهربان پيوسته او را به نظاره نشسته است و به امور او بيش از هر كسي آگاه است و از هيچ نعمت و محبتي نسبت به او دريغ نمي كند . ديگر هرگز محبت و عشق را از غير او ، انتظار نخواهد داشت و در نتيجه احتمال ابتلاء به هيستري در مورد او بسيار كم خواهد بود و اين صفت ( انتظار نداشتن عشق و محبت جز از خدا ) صفت بندگان خالص خدا و نمازگزاران حقيقي است . آنان كه معني اذكروني اذكركم را به خوبي دريافته اند و مي دانند كه در مقابل لبيك آنها به پروردگار عالم ، در اقامه نماز و ذكر روزانه پروردگار ، خداي تبارك و تعالي نيز به آنان توجهي فوق حد تصور مي كند .

پس در بعد پيشگيري ، امكان درگيري نمازگزار واقعي ، با اين قبيل اختلالات كه ناشي از نياز به توجه اطرافيان و غير خدا مي باشد ، چيزي در حد صفر خواهد بود .اما در بعد درمان بايد به خاطر داشت كه بيماران هيستريك ، تلقين پذيرند و به همان سهولت كه به تلقين هاي مضر جواب مي دهند به تلقين هاي مفيد نيز پاسخ مي دهند . (84)

و به اين ترتيب تلقين هاي سازنده رواني توأم با نماز ( كه در شماره گذشته به اختصار به آن اشاره شد ) به خصوص تلقين كه بوسيله نماز انسان در مقابل مهربانترين ، دلسوزترين و متوجه ترين و در عين حال تواناترين و موثرترين و قدرتمندترين ، موجود هستي قرار مي گيرد ، مي توانند بعنوان درمانگر اين قبيل اختلالات مطرح باشند . چرا كه با تكرار نمازهاي يوميه ، نمازگزار مي آموزد براي آن كه رحمت بيكران خالق آفرينش را به سمت خود متوجه سازد ، چاره اي ندارد جز آن كه دستورات سعادت بخش او را اجرا كند و از جمله در صدر اين دستورات پيوسته به اقامه نماز بپردازد . به قول حافظ شيرين سخن :

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

هر چند كه ادامه همين سير و سلوك عاشقانه و تبادل عشق و محبت ميان عابد و معبود در نماز ، سبب مي شود ، انسان به جايي برسد ، كه حد آن براي ذهن ها و انديشه هاي حقير و كوچك ما گنهكاران ، غير قابل تصور است . آن جائي كه پيشواي سوم شيعيان ، حضرت ابا عبد اله الحسين (علیه السلام) ، در دعاي شريف عرفه آن را اين گونه ترسيم مي كنند : انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يحبوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك

بار پروردگار ! تو همان كسي هستي كه اغيار و نامحركان را از صحنه دل عاشقانت ، چنان دور نمودي ، كه آنان به جز تو ديگري را دوست نداشته باشند و به غير تو پناه نبرند . (85)

نكته سي و پنجم:

تاثير نماز بر درمانهاي راز وارانه:

يا من اسمه دوائ و ذكره شفاء و طاعته غناء

در شماره هاي گذشته از “ تلقين ” سخن گفتيم و بيان نموديم كه چگونه ممكن است

“ تلقين ” سبب به بار آمدن نتايج كاملا غير منتظره و غير قابل توجيه با منطق گردد و از آنجا به “ نماز ” و تلقين هاي سازنده توأم با آن اشاره نموديم گفتيم چگونه آن چيز كه انسان ، به خاطر طلب نمودن آن از خدا ، نماز مي گذارد و در راه طلب ، به نماز خود ، توجه مي كند و با توجيه علمي آن چيز كه انسان بوسيله “ نماز ” به خود تلقين مي نمايد ، به طرز اعجاب انگيزي براي او حاصل خواهد شد . اما وجود درمانهاي رازوارانه و درمانگري بدون توجه و اطلاع از مسائل پزشكي نيز از پديده هاي مسلم و قابل قبول براي دانش بشري است كه سوابق ديرينه دارد و با پديده تلقين ، توجيه مي شود .

از آن جمله مي توان به روشهاي شفابخش جادويي و مذهبي يونان باستان اشاره كرد و معجزات درماني و شفاي بيماران صعب العلاج يا لاعلاج كه در معبد “ اسكولاپيوس ” واقع در “ اپيدوروس ” به وقوع مي پيوست را ذكر نمود .(86)

در سرتاسر قرون وسطي نيز ، مردم اروپا ، براي معالجه بيماريهايشان به قديسين و كليسا متوسل مي شدند .

مثلا “ براي امراض چشمي خود از قديس “ كلار ” و براي طاعون از قديس “ رالف ” مدد مي جستند و يا براي مرض بواسير به قديس “ فياكر ” و يا حتي براي درمان “ سل ” به پادشاهان خود !؟! پناه مي بردند و در اكثر موارد نتايج درخشان درماني به دست مي آوردند !

علاوه بر آن “ شخصيت هاي عابد و پارسا ، گاهي فقط به اعتبار نام و تاثير ساده كلمات ، موفق به درمانهاي بسيار چشمگيري مي شوند كه ممكن است به دخالت غيبي ، نسبت داده شود ” (87)

قبول اين موضوع به ظاهر غير عقلاني و غير قابل توجيه با منطق ، آن قدر عموميت دارد ، كه حتي در آثار ادبي و فلسفي عقل گراترين نويسندگان دنيا تاييد شده است ( براي نمونه رجوع كنيد به رمان “ سرگيوس پير ” اثر “ لئون تولستوي ” ) .

در تاريخ اسلام و ايران نيز تا به امروز موارد بيشماري از درمانهاي رازوارانه ، از شفاي بيماران غير قابل علاج و رو به مرگ ، در امامزاده ها و مساجد گرفته ، تا درمانگري توسط شخصيت هاي مذهبي اعم از علماي دين يا مشايخ صوفيه و يا حتي گروهي خاص كه در اصطلاح عوام “ نظر كرده ” خوانده مي شوند ، مي توان سراغ گرفت. شايد مشاهده تعدد اين قبيل درمانهاي عجيب باعث شده بود كه مولانا (ره) با اطمينان ، فرياد بزند : “ من قاعده درد و دوا مي شكنم ” !

اين موضوع ، هر چند گاهي به انگيزه سود جويي و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازي ! تبديل شده است ، اما موارد متعددي را كه مورد تاييد “ علم و دين ” مي باشد را نيز در بر مي گيرد .

چرا كه ، همانطور كه گفته شد ، علم پزشكي ” اين مقولات را بوسيله پديده نيرومند تلقين ، توجيه مي كند (88) و از طرفي در “ دين ” ضمن اعتقاد به قدرت بي انتهاي الهي و ممكن بودن هر غير ممكن بشري ، براي ذات اقدس خداوند ، مي توان با اطمينان كامل ، شفاي هر دردي ، و لو لا علاج را از او خواست ودر درمان هر بيماري كه حتي پزشكان از كنترل آن ، عاجز مانده اند ، از رحمت بيكرانه اش ، بهره جست .

با اين ديدگاه ، چنانچه پزشكان به مادري بگويند كه : ديگر از دست ما براي فرزندت هيچ كاري ، ساخته نيست ! همه چيز به پايان نرسيده است ، بلكه همان خدائي كه پزشكان در درمان بيماران علاج پذير ، وسيله انتقال رحمت و شفاي اويند ، قادر است چنانچه اراده كند وسايل و واسطه هاي ديگري كه چه بسا غير مادي هم باشند براي درمانگري كودك دردمند بر انگيزد.

اما جايگاه “ نماز ” در بروز اين چنين درمانهاي “ غرق در رمز و راز ” جايگاه ويژه اي است .

چه بسيار است شرح روايات زندگي آنان كه با دخيل شدن به درگاه نوراني ائمه دين (علیه السلام) و به خصوص حضرت ثامن الائمه ، السلطان ابو الحسن علي بن موسي الرضا (علیه السلام) و پس از اقامه نمازهاي طولاني و عجز و لابه بسيار به بارگاه حضرت باريتعالي يا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان (عج ) ، چننان از سلطه مرگبار بيماريهاي پيشرفته نجات يافته اند ، كه زبان و قلم از توصيف آن قاصر و دانش پزشكي از كشف ماهيت آن ، انگشت به دهان است !

بدين ترتيب آن زمان كه همه درهاي علم و طبابت ، بر روي انسانهاي دردمند و ناتوان ، بسته مي شود و علم از نقص نسبي خود ، شرمسار مي گردد تنها شكوهمند ترين جلوه “دين ” يعني نماز است كه قادر خواهد بود ، دروازه هايي بزرگ از رحمت الهي را بر بنده عليل و بيمار بگشايد و شفايي شگفت انگيز ، هديه اش كند . چرا كه “ نماز ” تكرار اسم كسي است كه اسمش دواست و ذكر دائمي همو ست كه ذكرش شفاء .

نكته سي و ششم:

تاثير نماز بر پيشرفت درمان ها:

در نكته هاي گذشته از اقتدار “ تلقين ” سخن گفتيم و به اختصار روشن كرديم كه چگونه تلقني هاي سازنده همراه با نماز ، مي توانند در مسائل جسمي و رواني بشر ، گره گشايي كنند و حتي آثار خارق العاده ، به بار آورند . اما علاوه بر تاثير مستقيم تلقين هاي توأم با نماز بر بيماريهاي جسمي و رواني انسان ، مي توان از دريچه اي ديگر از تاثير غير مستقيم نماز بر پيشرفت درمانهاي طبي سخن گفت .

امروزه روشن شده است كه “ اميد به بهبودي ” چه در مورد بيماريهاي جسمي و چه بيماريهاي رواني ، ميتواند نقشي حتي موثرتر از درمانهاي ارائه شده توسط پزشكان ، ايفا كنند. چرا كه ديده شده است در موارد متعددي پزشك ، در تجويز دارو به بيمار خود، دچار سهو و اشتباه گرديده است ، اما بيمار به شكل غير منتظره اي بهبود يافته است چرا كه نسبت به بهبودي خود ، مثلا “ بدليل اطمينان به پزشك ، اميد كامل داشته است !

به اين ترتيب بسياري از منابع علمي ، اشاره كرده اند كه : هر نوع درمان ، چه به صورت تجويز يك قرص يا يك شيشه شربت و چه هر نوع ديگري از يك شيوه درماني ، هميشه حاوي يك عنصر تلقيني است “ رنگ و مزه يك تركيب دارويي گاه از طريق تلقين تاثير بيشتري دارد ، تا تركيب واقعي دارويي آن ! ” (89)

در اين مورد خاطره اي از روستاي آباء و اجداديم ( روستاي باصفاي گوغر ، از توابع شهرستان بافت از استان كرمان ) به ياد مي آورم ، كه ذكر آن در اينجا ، خالي از لطف نيست :

“ چند سال پيش ، مادر بزرگ پير ( و حالا خدابيامرزي ) در روستاي “ گوغر ” زندگي مي كرد كه دائما از درد شديد زانو و پا نالان بود به طوريكه نوه ها و نبيره هاي او ، از دست ناله هاي اين پيرزن دردمند ، خواب خوش نداشتند ! تا اين كه شبي از شبها ، يكي از نبيره هاي اين پيرزن ـ كه شايد اين نبيره ، دانشجوي سال اول پزشكي هم بود و از اين جهت پير زن اطمينان بسياري به او داشت ! ـ براي بي بي پيرش ، يك عدد پماد سفيد رنگ ، تجويز كرد ،كه درد پا و زانوي “ بي بي ” را براي هميشه ساكت كرد طوري كه بي بي دائما به جان نبيره خير خواه و دانشمندش ! دعاي خير مي نمود و مي گفت : تا كنون هيچ دارويي ، تا به اين حد در درمان درد پاي او موثر نبوده است ! اين در حالي بود كه آن نبيره رند و نادان ، به خوبي مي دانست كه آن پماد چيزي جز يك عدد “ خمير دندان ” نبوده است و خود نيز از اين درمان اسرارآميز سخت در تعجب بود ! ” .

و غرض از اين خاطره اين كه اميد به بهبودي ، مي تواند چقدر موثرتر از درمان عمل كند ، چرا كه تلقين خود بخود و غير عمدي به طور قطع ، در همه درمانهاي طبي و روانپزشكي و حتي جراحي ، مي تواند در كنار ساير درمانها و حتي موثرترين آنها ، نقش مهمي ايفا نمايد .

برخورد خيرخواهانه پزشك ، لبخند مطبوع پرستار ، بوي تميز مواد ضد عفوني در بيمارستان ، رنگ و مزه دارو ، همه و همه مي توانند ، از طريق تلقين ، نقش عمده اي در افزايش شانس بهبودي بيمار بازي كند .(90)

اما بايد به اين موارد و حتي قبل از همه آنها ، تاثير اعتقادات مذهبي و اميد به شفاي الهي را اضافه نمود .

انسان نمازگزار كسي است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همه بيماريها ، نزد خداست و به اين ترتيب با اميد به رحمت خداوند بيش از هر شخص بي نمازي ،اميدوار به رهايي خود ، از چنگال امراض و بيماريهاست و با اين ديدگاه تمام فعاليت هاي پزشكان و وسايل مادي را بعنوان واسطه هايي براي اراده الهي مي داند كه در تلاش براي بهبودي او ، حركت مي كنند .

شخص نمازگزار ، به جاي اطمينان صرف به پزشك و درمان ، بوسيله نماز خود ، به رحمت خداوند اطمينان مي كند وايمان دارد كه تنها اگر خدا بخواهد ، ابزار مادي در درمان او ، موثر خواهند بود و با اين اميدواري ، “ اميد به بهبودي ” را در مؤثرين شكل خود ، به كار مي اندازد و از آن در پيشرفت درمانهاي پزشكي مربوط به بيماري خود ، بهره مي برد . البته از ابعاد ديگري نيز مي توان ، از تاثير نماز بر پيشرفت درمانها ، سخن گفت .

امروزه به اثبات رسيده است كه يك عامل مهم در عدم پيشرفت درمانهاي دارويي و اشكال در كنترل بيماريها ، ( مثلا كنترل بيماريهاي تيروئيد ) همكاري ضعيف بيمار ، در طي درمان است .(91)

يكي از جنبه هاي مهم اين همكاري ضعيف مي تواند به شكل نامنظم مصرف كردن داروها ، باشد ، كه چه بسا بر اثر فراموشكاري بيماران يا در خواب بودن آنها در زمان مصرف دارو ، اتفاق مي افتد . اما شخص نمازگزار از آنجا كه خود را ملزم به انجام فرايض واجب يوميه به شكل كاملا “ منظم مي بيند ، از امكان تطبيق دادن زمان مصرف داروهاي خود ، با زمان نماز برخوردار است كه اين امر به نوبه خود مي تواند در پيشرفت درمانهاي دارويي موثر باشد .

اما زماني كه به اين نكته اشاره مي نمودم ، باز هم خاطره اي از همان مادر بزرگ خدا بيامرز و همان بي بي با صفاي گوغري ، كه در اين مقاله به او اشاره شد ، بي اختيار به خاطرم آمد و آن اين كه او هميشه ، پاكت داروهاي خود را در كنار سجاده نماز خود مي گذاشت ، تا هيچوقت ،خوردن داروهاي خود را فراموش نكند . و آن بي بي پر خاطره و گمنام ، كه چند سالي است ، روي در نقاب خاك كشيده است ، مانند بسياري از بي بي ها و باشوهاي (92) ديگر آب و خاك كرمان ، پيوسته در حال ذكر خدا بود و با همان استنباطات ساده اي كه از مذهب داشت ، هرگز نماز خود را ترك نمي كرد و شايد از بركت همين نماز بود كه قريب به 90 سال عمر پربركت ، از خدا گرفت و در طول مدت اين 90 سال شايد دردناكترين بيماريش همان درد پا و زانويي بود ، كه شرح آن گذشت .

آري ! زندگي با نماز ، زندگي اي ست سرشار از بركت و سلامتي و طول عمر .

نكته سي و هفتم:

تاثير نماز بر خود شكوفائي:

امام صادق (علیه السلام) :

نمازي كه از ترس جهنم خوانده شود ، نماز غلامان است

نمازي كه به سوداي بهشت خوانده شود ، نماز تجارت پيشگان است

اما نماز اولياء الهي نمازي است كه با عشق به خدا اقامه مي شود

خود شكوفائي ( self - actualization) در مفهوم عمده و كلاسيك خود ، نخستين بار توسط كورت گلداشتاين ( روانپزشك آلماني 1965 ـ 1878 ) مورد بحث و بررسي قرار گرفت ، او خود شكوفائي را به صورت توانائي نيرومند ذاتي موجود در هر فرد ، كه موجب شكوفا شدن استعدادهاي مثبت او مي گردد ، تعريف نمود . (93) ( شكوفا كردن فطرت نيك دروني )

گلداشتاين معتقد بود ، براي آن كه انسان به موفقيت هاي بزرگ دست يابد ، بايد با محيط اطراف و زندگي خود به بهترين نحوه ممكن ، كنار بيايد و چنانچه محيط و زندگي ، هر روز ضربه سنگين تري بر پيكره انسان وارد كردند ( مثلا موجب بيماري انسان شدند ) انسان بايد سعي در بهبود روش مقابله خود ، با اين قبيل مشكلات بنمايد تا بدين ترتيب به مرزهاي خودشكوفايي ( درك و فعال نمودن همگي استعدادهاي خود ) نزديك شود .

در اين مورد ، روانشناس ديگري به نام كارل راجرز ( 1987 ـ 1902 ) نشان داده كه انسانهايي كه توانائي فرمان دادن به خود ( self - direction ) را پيدا كنند و در حقيقت بر كنترل كامل افكار و افعال خود ، موفق شوند به خود شكوفايي ، كه والاترين درجه انسانيت است ، نائل خواهند شد .

از ديگر معتقدان به نظريه خود شكوفائي كه آن را با مفاهيم عالي عجين كرد و به اوج قدرت رسانيد آبراهام مزلو است . ( روانشناس آمريكائي 1970 ـ 1908 ) تحقيقات گسترده و مطالعات عميق مزلو پيرامون اين قبيل مقولات ، سبب تكوين شاخه اي قدرتمند و پويا در روانشناسي امروز ، موسوم به روانشناسي انسان گرا گرديد . او در مقدمه يكي از كتابهايش ( toward a psychology of being) (94) مي نويسد :

اگر قرار باشد معنايي را كه روانشناسي انسان گرا ، برايم داشته است ، در يك جمله بيان كنم ، مي گفتم : تركيبي گلداشتاين ، با روانشناسي فرويد ، كه كل آن با روحيه علمي كه از استادانم در دانشگاه ويسكانسن ، آموختم پيوند خورده است .

مزلو خود شكوفائي را بالاترين و برترين نياز انسان مي دانست ، كه پسس از ارضاي سلسله مراتب نيازهاي پايين تر انسان از جمله نيازهاي جسمي ( مثل غذا و مسكن ) ، نيازهاي ايمني ، تعلق و محبت ، نياز به احترام ، نياز به دانستن و فهميدن ( كه بعدا اضافه كرد ) ، مطرح مي شود ، او خود شكوفائي ( نياز به تحقق خود ) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان ( زنده و مرده ) از جمله : انيشتن ، آبراهام لينكلن ، باروخ ايپسنوزا ، بنديكت (95) و .. مورد توجيه و بررسي قرار داد.

مزلو بيان نمود : در افراد معمولي ، انگيزش در پي جبران كمبود يعني كمبودهاي ارگانيزم ( چه جسماني و چه رواني ) است يعني آنها در صدد ارضاي نيازهاي پايين ترند ولي افراد عالي ( خود شكوفا ها ) خواستار متحقق ساختن استعدادهاي دروني و بالقوه خود و شناخت و فهم دنياي پيرامونشان هستند . (96)

او نيازهاي عالي افراد خود شكوفا را فهرست مي كند و آنها را فرا نياز نام مي نهد ، از جمله اين فرا نيازها مي توان به : حقيقت ، قاطعيت ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، سر زندگي و شادابي ، يكتايي ، كمال ، نظم ، عدالت ، سادگي ، استغناء و جامعيت و .. اشاره نمود . (97)

مزلو ، نتيجه وصول به اين نيازها را ، رسيدن به آرمانشهر رواني (يوسايكي شدن ) مي دانست ( يوسايكي تركيبي است از : پسيكولوژي + اتوپيا ، به معناي آرمانشهر رواني ).

حال اگر با اين ديدگاه كه نماز كاملترين پاسخ براي عاليترين نيازهاست به سراغ نظريات روانشناسان انسانگرا برويم ، متوجه خواهيم شد ، كه چگونه مفاهيم متعالي نماز قابل مقايسه با هر يك از موضوعات مطرح در اين گرايش غني از روانشناسي است .

بعنوان مثال اگر به آن قسمت از نظريات گلداشتاين كه بهبود روشهايي مقابله با مشكلات را شرط لازم براي نزديك شدن به مفهوم خود شكوفائي مي دانست توجه كنيم و به ياد آوريم كه نماز چگونه به انسان احساس امنيت روان مي دهد و توانايي مقابله در برابر استرس ها را فزوني مي بخشد (98) و يا اگر نظريه كارل راجرز پيرامون self - direction ( توانايي فرمان دادن بخود ) را با توانايي كه شخص نمازگزار ، به مدد نماز در كنترل نفسانيات خود ، پيدا مي كند . مقايسه نماييم تصديق خواهيم كرد كه همه تعاليم اساسي نظريه روانشناسي انسان گرا ، را مي توان در آموزشهاي نماز پيدا كرد .

يا اگر بخواهيم در مقابل ليست 49 نفره آبراهام مزلو ، فهرست افرادي را قرار دهيم كه صفات آنها نه تنها در برگيرنده تمام ويژگيهايي باشد كه مزلو درباره خود شكوفاها ، بيان مي كند ، بلكه از جهت ارتباط با غيب و معنويت داراي ويژگيهاي برجسته مزيد برآنها هم باشد ، كافيست به جمع نوراني نمازگزاران اسوه اشاره نماييم .

چرا كه همه اي ن مؤمنين ، از تمامي فرانيازهاي خود ، با بهره از متكامل ترين پاسخ ممكن يعني نماز برخوردار شده اند حقيقت ، قاطعيت ،نيكي ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، كمال و همه فرا نيازهاي ديگر ، همگي در آموزشهاي نماز حضور زنده و محسوس دارند و هر كس به فراخور حال خود ، براي وصول هر يك از آنها چنانچه به نماز نزديك شود ، پاسخي عالي تر از حد تصور دريافت مي كند و نماز تكرار شكوهمند درس خود شكوفائي در پيشگاه مبداء آفرينش است .

اما مفهوم ديگر از آبراهام مزلو ،در مورد خود شكوفائي به آن اشاره مي كند ، مفهوم تجربه اوج ( peak experience) است كه در خود شكوفاها ، فراوان پيش مي آيد : تجربه اوج ، اتفاقي دوره اي و زود گذراست ، كه در آن شخص ناگهان به يك احساس ابر آگاهي و هوشياري بسيار بالا ، سرخوشي و جذبه عميق ، در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم ، دگرگوني در احساس زمان و مكان ، دست مي يابد . اين تجربه قوي غالبا در افرادي كه از نظر رواني كاملا سالم هستند ، رخ مي دهد و قرار گرفتن در برابر اين تجربه آثار مفيد و دير پايي برجا مي گذارد . (99)

تجربه اوج با اين كه بسيار شبيه به آنچه كه از قرنها پيش ، در مكاتب رازوارانه شرق دور . به نام تجربه پرواز به ملكوت آسمان ( nirvana) ، يا شبيه به تجربه سوختن در آتش درون ، پرش به ورطه و رهايي در تعاليم عرفاني دون خوان به كارلوس كاستاندا و يا حتي شبيه به آن چه در عرفان اسلامي و ايراني ، از آن با عنوان حيرت و فنا نام برده شده مي باشد. اما چنانچه بخواهيم براي آن مفهومي جامع تر و همه شمول تر را پيدا كنيم ، كافيست كه باز هم به نماز روي نماييم و به آن بعد نماز توجه كنيم كه غرق در مضامين عارفانه است .

شايد كمتر كسي به اين نكته فكر كرده باشد كه منطور از كلمه شما در سومين سلام نماز ( السلام عليكم و رحمه الله و بركاته ) كه تنها سلام واجب نماز است ، به كيست ! و اين سلام بر شما خطاب به چه كساني اطلاق مي شود ؟

عارفان نماز اين سلام نماز را سلام عارفانه آن دانسته اند ، كه خطاب به همه هستي و آفرينش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن ، از ذرات كوچك اتمي گرفته تا كهكشانهاي بي انتها سر داده مي شود .

چرا كه همه اين اجزاي آفرينش ، بدون استثناء مشغول حمد و ثناي الهي اند و پيوسته و مداوم ، توحيد را اقرار مي كنند و شايد به واسطه اين حمد و تسبيح دايم و ابدي ، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار مي گيرند .

بدين ترتيب نمازگزار ، پس از فرستادن سلام بر نبي گرامي اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) ( السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته ) و سلالم بر همه بندگان صالح خدا ، از جمله خودش ( السلام علينا و علي عباد الله الصالحين ) سرانجام بر تمام اجزاي آفرينش سلام مي فرستند و اين جلوه اي شكوهمند از در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با عالم كه در تجربه اوج از آن بحث مي شود ، در خود دارد .

و اضافه بر آن ، اين كه نمازگزار حقيقي ، يعني آنان كه به تعبير امام صادق (علیه السلام) ، نماز عاشقانه به جاي مي آورند در راز و نياز با معبود خويش ، به چنان جذبه و خلسه اي وارد مي شوند و چنان از حيطه زمان و مكان خارج مي گردند كه حتي اگر تير دردناك و سهمگين از پاي مباركشان بيرون بكشند ، هرگز از آن سرخوشي و جذبه عميق خارج نمي شوند .

و چه عاشقانه بود نماز علي (علیه السلام) و چه زيباست تعبير جاودانه علي (علیه السلام) از عشق .. آري ! او كه در قبله نماز به دنيا آمد و در محراب نماز رستگار شد و اين گونه عشق را براي آفرينش ، عظمت و معنا بخشيد و جاودانه كرد .

نکته سي و هشتم:

تاثير نماز بر تعادل ناقل هاي عصبي (100):

در مقالات گذشته چهل نكته پزشكي پيرامون نماز گهگاه به اقتضاي سخن ، به مفهوم ناقل هاي عصبي و تعادل آنها توجه نموده ايم ، كه در اين شماره به اختصار ، به شرح اين موضوع اساسي مي پردازيم .

دستگاه مغز و اعصاب هر انسان از مجموع حدود ميليارد سلول عصبي ( نورون ) تشكيل شده است كه مجموعه اين سلولها توسط رقم سرسام آوري از سلولهاي مختلف ، يعني بالغ بر 600 ميليارد سلول ديگر ، حمايت مي شوند. توجه كنيد كه خالق آفرينش ، همه اين سلولها را در دستگاه عصبي هر انساني با نظمي خارق العاده و اعجاب انگيز ، در كنار هم قرار داده است . در اين ميان ناقل هاي عصبي ( نوروترانس ميترها ) مواد شيميايي بسيار ريزي هستند كه در ميان خيل عظيم سلولهاي عصبي ، در هر لحظه اي از حيات انسان ، دچار ميلياردها تغيير و تحول شگرف مي شوند و ارتباط اجزاي دستگاه اعصاب را با يكديگر و با سراسر بدن ، فراهم مي كنند .

با پيشرفت علم در دهه هاي اخير روشن شده است كه تمام فرآيندهاي جسمي و رواني بشر در ارتباط نزديك با تغيير و تحولات اين ناقل هاي عصبي به سر مي برند ، بعنوان يك مثال ساده و قابل فهم ، افزايش برخي ناقل هاي عصبي در سيستم اعصاب ، از جمله يكي به نام دوپامين منجر به ايجاد شادي و شعف در انسان مي شود و از طرفي ، كاهش دوپامين منجر به ايجاد ناراحتي و نوميدي ، در فرد خواهد شد .

حال مي توان در نظر گرفت ، چنانچه دو پامين و مشابهات آن به ميزان خيلي زياد افزايش ، يا به ميزان بسيار كاهش يابند ، ايجاد حالتهاي بيمار گونه رواني در انسان ، از جمله سرخوشي بيمار گونه ( مانيك يا شيدايي ) و يا افسردگي شديد بشود ، كه هر دوي اين اختلالات نيازمند بستري در بيمارستانها و مراقبت كامل مي باشند . (101)

به اين ترتيب ناقل هاي عصبي دستگاه اعصاب ، نه فقط نقش تعيين كننده و بسيار موثر ، در بروز بيماريهاي جسمي و رواني انسان ايفا مي كنند ، بلكه عامل اصلي تغيير حالتهاي معمولي انسان و اثر گذار بر همه اعمال و افكار او ، در طول زندگي خويش مي باشند و حتي چنان كه خواهيم گفت ، انسان تحت تاثير همين ناقل هاي عصبي است كه اعمال نيك انجام مي دهد و يا برعكس به گناه وانحراف آلوده مي شود .

به همين دليل ، بررسي پيرامون ناقل هاي عصبي از حدود دهه 1960 به اين سو ، اصلي ترين و برنده ترين لبه تحقيقات روانپزشكي جهان را تشكيل مي دهد ، (102) چرا كه چنانچه اين بررسي به نتيجه برسد ، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتيهاي روحي و رواني و حتي انحرافات خود را ، بوسيله مواد شيميايي ، مثلا به صورت دارو ، درمان نمايد !

پيشرفت هاي بشر در اين زمينه منجر به اين شده است كه در حال حاضر غربيان براي بسياري از مشكلاتي كه تا قرنها پيش بعنوان مشكلات روحي شناخته مي شدند ( مثل افسردگي ) ، داروهاي شيميايي پيشنهاد نمايند و در ادامه راه ، در جستجوي مواد شيميايي براي درمان مشكلاتي مثل خودخواهي ، دروغگويي ، حسادت و .. باشند !

اما تحقيق پيرامون اين مسئله از چندين جهت حائز اهميت است ، از جمله اين كه :

اولا : از اين جهت كه با اين ديدگاه جديد انسان بد ، جاي خود را به انسان بيمار مي دهد چرا كه هر بدي را مي توان ، نوعي بيماري به حساب آورد مثلا شخص دروغگو ، آدم بدي نيست ، بلكه مبتلا به بيماري دروغگويي است ، و به همين ترتيب ، شخص حسود دچار بيماري حسادت ، شخص خسيس ، دچار بيماري خست و .. مي باشند .

ثانيا : جهت ديگر اهميت موضوع ، اين مسئله است كه با اين نحوه انسان شناسي غربيان ماده گرا به خود اجازه دادند ، كه پديده روح را بعنوان افسانه اي قديمي و خرافي ، به فراموشي محض بسپارند ، چرا كه براي هر آنچه كه بعنوان فرآيند روحي در طول تاريخ بشر معرفي شده است ( مثلا حتي حس معنويت جويي ) مي توان ، توجيهي در جسم و به ويژه در سلسله اعصاب ، پيدا كرد . در راستاي همين طرز تفكر بود كه عده اي از پزشكان روس ، بخاطر عقايد ماركسيستي و ماترياليستي حاكم بر كشورشان در صدد پيدا كردن مناطقي در مغز انسان برآمدند كه از كار انداختن آن منطقه حس خدا جويي را حتي در بزرگان و علماي دين ، به كلي از بين ببرد !

ثالثا : بعد ديگر در اهميت موضوع ، اين نكته است ، كه چنانچه تمامي 100 ميليارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل هاي عصبي و روابط آنها با ساير مناطق بدن ، به خوبي براي دانش بشر شناخته شوند ، مي توان بوسيله ايجاد تغيير و تحول و دخل و تصرف در ناقل هاي عصبي مثلا از طريق دارو ، همه انسانها را به مفهوم انسان سالم نزديك كرد و انسان سالم را كسي دانست كه تعادل ناقل هاي عصبي در سرزمين بدن او ، به بهترين نحو ، برقرار باشد و اين شخص كسي است كه نه تنها از لحاظ جسمي بلكه از لحاظ رواني ، اجتماعي و .. نيز كاملا سالم است و همه ضروريات لازم براي پيشرفت خود را داراست . (103)

اما تحقق رؤياي انسان سالم تا زماني كه مواد شيميايي تغيير دهنده ناقل هاي عصبي به نحو مطلوب ، كشف و توليد نشده اند به تعويق مي افتد ، چرا كه عظمت خارق العاده دستگاه عصبي انسان ، برآورده شدن اين آرزو را ، در آينده دوري ، ترسيم مي كند .

اما بايد ديد ، دين مبين اسلام كه ما معتقديم ، انتهاي راهي است كه علم بشر مي پيمايد ، در اين مورد چگونه ديدگاهي دارد و آيا اساسا اين اكتشاف علمي بزرگ بشر ، در آستانه قرن بيست و يكم را تاييد مي كند ، يا خير ؟

پاسخ به صراحت مثبت است ، چرا كه ( كل حكم به العقل حكم به الشرع ) ، يعني هر آنچه كه علم ، به طور مسلم بدان مي رسد ، قطعا و به طور يقين ، نه تنها مورد تاييد دين است ، بلكه دين قرنها قبل و در زمان تكميل خود يعني ظهور اسلام از آن مسئله علمي ،اطلاع داده است.

بعنوان مثال ، در اين مورد قضيه ناقل هاي عصبي را بررسي مي كنيم :

اولا : قرنها قبل از آن كه غربيان ، انسانهاي خطا كار را بيمار بدانند ، قرآن مجيد ، در آيات متعددي ، از گناهكاران ، با عنوان كساني كه در قلبهايشان مرض وجود دارد ، ياد كرده است (از جمله در آيه 126 از سوره توبه ، آيه 12 از سوره احزاب و آيه 9 از سوره بقره) و معصومين بزرگوار (علیه السلام) نيز با همين ديدگاه با هر بدي كه از انسان سر مي زند ، به صورت يك بيماري ، برخورد نموده اند. (104) تا جائيكه حضرت علي (علیه السلام) از رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) با عنوان طبيب دوار بطبه يعني پزشكي كه براي درمان بيماريهاي بشر فرستاده شده است ياد مي كنند .

غربياني كه ارائه تئوري انسان بيمار به جاي انسان بد را به خود نسبت مي دهند ، فراموش كرده اند كه آنها ، تا همين قرنهاي اخير ، حتي بيماران رواني خود را ، نه بيمار بلكه ديوانه ( اسير ديو ) و مجنون ( جن زده ) به حساب مي آوردند و از طريق شلاق زدن و جن گيري و .. قصد نجات آنها را داشتند و تازه ، چند دهه است كه نه تنها ديوانه ها ، بلكه اشخاص خطا كار را هم بيمار ، به حساب مي آورند .

حال آن كه اسلام ، علاوه بر بيمار دانستن گناهكاران ( كه به آن اشاره شد ) اشخاص به ظاهر ديوانه را نيز از قرنها پيش ، بيمار تلقي كرده است : در خبر است كه روزي عده اي از اصحاب ، مردي را به پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نشان دادند و گفتند : او ديوانه است ! حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) پاسخ فرمودند : به او ديوانه نگوييد ، او بيمار است. ديوانه كسي است كه خداي را نشناسد .

و درست به دليل همين ديدگاه مترقي اسلامي است كه در تاريخ طب ، نخستين كسي كه ، به معالجه دقيق جسمي در بيماران رواني اقدام كرده است ، حكيم ابوعلي سينا (ره) پزشك عاليقدر شيعه است (105)

ثانيا : در رابطه با اين كه انسان ، روح است يا جسم ؟ نيز دين مبين اسلام ، به صراحتي باورنكردني ، در آيات شريف قرآن ، به هر آنچه كه غرب ، در عصر انفجار علوم ، ادعاي كشف آن را دارد ، اشاره نموده است . قرآن مجيد ، با اين كه وجود و حضور روح را ، امري حقيقي در انسان به حساب آورده است : ( فأذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعواله الساجدين / سوره مباركه ص ، آيه شريفه 72 ) اما از طرفي ، بررسي و كسب اطلاعات پيرامون روح را از حدود دانش قليل انسان ، والاتر دانسته است و آن را صراحتا من أمر ربي يعني امري از امور مربوط به ذات اقدس الهي ، اعلام كرده است :

و يسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا ( سوره مباركه اسراء آيه شريفه 85 )

.. اي پيامبر ، از تو پيرامون روح مي پرسند ، پس بگو : روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش ، به شما جز اندكي عطا نكرده است .

به اين ترتيب آيين مقدس اسلام با اين كه هرگز بررسي پيرامون روح را توصيه نمي كند ، در عوض با توصيه هاي مؤكد انسانها را به سير در آفاق و انفس و تفكر و تعقل و كسب علم و دانش ، از جمله پيرامون مسائل جسمي بشر تحريك مي كند . پس واضح است غربياني كه اسلام را به خرافات پرستي و موهوم بافي پيرامون روح محكوم مي كنند تا چه حد در مورد نظريات اسلام پيرامون روح و جسم بيگانه اند .

و شايد براي اينان بسيار جالب باشد ، اگر كشفيات جديد علمي خود را مثلا در پرتو نظريات يكي از بزرگترين فلاسفه اسلامي بيابند :

صدر المتألهين ، حضرت ملاصدرا (ره) كه با اتكاي به قرآن و معصومين (علیه السلام) و با تداعي از ساير فلاسفه متقدم خود ( از جمله ميرداماد (ره) ) به يكي از برجسته ترين و جهان شمول ترين فلسفه هاي بشري ، در قرن يازدهم هجري ، دست يافت ، در كتاب گران قدر اسفار رابعه به شرحي پيرامون ارتباط جسم و روح مي پردازد كه با كمترين تفاوتي ، يادآور نظريات جديد علمي بشر ، پيرامون ناقل هاي عصبي است . حكيم ملاصدرا ،در شرح تئوري حركت جوهري و جمله مشهور خود پيرامون انسان ( جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء ) مي فهماند كه جسم مادي انسان ، رفته رفته آن قدر تكميل مي شود و پيچيدگي مي يابد تا سرانجام به درجه اي مي رسد كه يك حالت غير مادي و غير جسماني ، موسوم به روح است و آثار منسوب به روح ، از قبيل انديشه ، اراده و .. مربوط به اين درجه والاست . در فرضيه ناقل هاي عصبي نيز ديديم كه پيچيدگي و تكامل فوق العاده سلولهاي عصبي ، منجر به حالتهاي منسوب به روح مي شود ، مثلا علم امروز ثابت كرده است كه : هر 100 ميليارد سلول دستگاه اعصاب انسان ، در فرآيند تفكر ايفاي نقش مي كنند . (106)

ثالثا : درباره آن قسمت از نظريات پژوهشگران غربي ، كه تعادل ناقل هاي عصبي را غايت آرزوهاي بشر و كليد رسيدن به مفهوم انسان سالم و ايجاد مدينه فاضله و جامعه سالم ، مي دانند نيز اسلام و بخصوص تشيع ، از قرنها پيش نظري مشابه داشته است . علماي شيعه قواي اساسي موجود در انسان را ، از سه نوع به شمار مي آورند :

1. قوه شهويه

2. قوه غضبيه

3. قوه عقليه

و قوه ديگري موسوم به قوه عدليه

را تنظيم كننده و متعادل كننده اين سه قوه تلقي مي كنند و توجيه مي كنند كه چنانچه هر كدام از سه قوه بالا ، از حدود عدل خارج شود و به افراط يا تفريط ،كشانده گردد ، باعث بروز بدي و خطاكاري و بيماري در انسان مي شوند . (107)

بدين ترتيب شيعه حتي در مسائل انسان شناسي به اساسي ترين اعتقاد خود پس از توحيد يعني عدل جلوه خاصي مي دهد و بيان مي كند كه در سرزمين بدن انسان چنانچه عدل به طور كامل برقرار نباشد ، انسان به مفهومي بس والا و مافوق تصور كه همانا نزديك شدن به مرزهاي عصمت و تخلق به اخلاق الهي است ، نائل مي شود .

و اين مفهوم نه تنها تمام ويژگيهاي توصيفي غرب را براي انسان سالم در خود دارد ، بلكه انسان را در موقعيتي بي نهايت متعالي ، براي زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت قرار مي دهد .

بر اين اساس ، عدل شيعه ، در درون انسان همان مفهومي را مي رساند كه تعادل ناقل هاي عصبي در دستگاه مغز و اعصاب ، براي علم امروز بشر ، معني دارد .

اما در اين ميان راه حلي كه غرب براي رسيدن به تعادل ناقل هاي عصبي پيشنهاد مي كند ، با آنچه كه اسلام بدان سفارش مي نمايد ، بسيار متفاوت است . در ديدگاه جبرنگر و ماده گراي غرب ، انسان بايد فعلا دست روي دست بگذارد و به انتظار بنشيند ، تا بالاخره روزي كه شايد قرنها بعد باشد ، فرا برسد و در آن روز دانش پزشكي ، اعلام كند كه بالاخره مواد شيميايي لازم براي برقراري تعادل ناقل هاي عصبي بطور كامل شناسايي و توليد شده اند و هر انساني كه عارضه بد ، يا حالت نامطلوبي در خود احساس مي كند ، به پزشك مراجعه كند و آمپول يا قرص ضد دروغ ، ضد شهوت ، ضد خودخواهي ، ضد حسد ، ضد حرص و .. را دريافت كند !؟! اما هيچ بعيد نيست كه تا آن زمان همه ملاكهاي ارزشي كه هنوز برخي آنها براي وجدان اخلاقي غربيان معروف و مطلوب هستند ، تبديل به منكر و نامطلوب شوند . چه تضميني هست كه مثلا در قرن بيست و دوم ميلادي ، دزدي و دروغ همچنان صفات بدي محسوب شوند ؟ مگر نه اين است كه در همين عصر حاضر هم دزدي و دروغ جزء لايننفك بسياري از فعاليتهاي بشري شده است !؟!

اما در ديدگاه معنويت گراي اسلام و بخصوص با جهان بيني مبتني بر اختيار شيعه ، انسان مي تواند خود ، رأسا و مقتدرانه در برقراري عدل در وجود خود ( يا همان ايجاد تعادل ناقل هاي عصبي ) يعني زدودن همه خطاها و انحرافات و منكرات از زندگي خود ، قبام كند و بدون هيچ انتظار يا دست روي دست نهادني ، همه صفات نامطلوب و رذايل اخلاقي خود را با ملاك ارزش گذاري دين ، يك به يك ، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت ابدي ، در دنيا و آخرت نائل شود.

چرا كه در اين راه دين به انسان ابزارهاي توانمندي بخشيده است ، كه صد البته در رأس اين وسايل ترقي و تعالي نماز جاي دارد .

و نماز تعادل ناقل هاي عصبي را به بهترين و مطلوب ترين شكل ممكن در سرزمين بدن انسان ، برقرار مي سازد و نه تنها از او انساني به تمام معنا سالم ، در ابعاد جسمي و رواني و اجتماعي ، پديد مي آورد ، بلكه او را به مرزهاي مفهوم متعالي انسان كامل نزديك مي كند.

در شماره هاي پاياني باقيمانده از مجموعه مقالات چهل نكته پزشكي پيرامون نماز ، به اميد خدا ، اشاراتي مختصر در اين مورد خواهيم داشت .

نكته سي و نهم:

تاثير نماز بر شياطين:

حضرت علي (علیه السلام) :

نماز ، كوبنده شيطان است (108)

در سپيده دم حيات ، هنگاميكه خدا ، انسان را آفريد و از روح الهي خويش ، در وجود او دميد ، مقرر فرمود تا همگي فرشتگان مقرب درگاهش ، آدم ابوالبشر (علیه السلام) را سجده كنند .

در اين ميان ابليس انسان را فاقد لياقت براي مسجود فرشتگان بودن يافت و از فرمان الهي سر بتافت و به واسطه اين تمرد از درگاه الهي رانده شد .

اما شيطان با اين كه در بسياري از موارد مترادف با ابليس معرفي شده است ، از نظر قرآن و روايات ( و با آنچه كه خواهيم گفت از ديدگاه علمي ) با ابليس به كلي متفاوت است . بدين معني كه شيطان را مي توان ، عبارت از همه آن نيروها و موجوداتي دانست كه انسان را به گناه كردن وا مي دارند و يا به طور كلي به نحوي از انحاء در انسان ،ايجاد بيماري و مرض مي نمايند .

در اين مورد حتي بسياري از روايات اسلامي را مي توان يافت كه در آنها از ميكروبهاي بيماريزاي انسان نيز با عنوان شيطان نام برده شده است و حتي مي توان ايجاد بيماريها عفوني انسان را نيز به نوعي ، ناشي از غلبه شيطانهايي به نام باكتري ، انگل ، قارچ ، ويروس ، و .. به حساب آورد .

به اين ترتيب ، ابيات مشهور و زيباي زير :

شيطان كه رانده گشت بجز يك خطا نكرد
خود را براي سجده آدم رضا نكرد
شيطان هزار مرتبه بهتر ز بي نماز
كو سجده را بر آدم و اين بر خدا نكرد

عليرغم آن كه حاوي مفاهيم عميق در جهت توجه دادن ، به خطر بزرگ بي نمازي است ، از لحاظ به كاربردن كلمه شيطان شايد اندكي اشكال داشته باشد ، چرا كه آن موجودي كه در مقابل آدم (علیه السلام) حاضر به سجده نشد ، ابليس و يكي از فرشتگان الهي بود ، اما شيطان ها موجودات بسيار متعددي هستند كه نه تنها با وسوسه هاي شيطنت آميز خود ، باعث ايجاد بيماريهاي روحي ( گناهان ) و بيماريهاي رواني ( مثل وسواس ) مي شوند ، بلكه بيماريهاي جسمي ( مانند انواع بيماريهاي عفوني ) را نيز ايجاد مي كنند . به هر تقدير ، شايد بتوان شياطين را بعنوان لشكريان بسيار متعدد ابليس تلقي نمود .

در شماره هاي اوليه اين مجموعه مقالات از تاثير نماز بر بيماريهاي مختلف ميكروبي ، از جمله عفونتهاي پوست ، دهان و دندان ، دستگاه تنفس ، دستگاه ادراري و .. سخن گفتيم و كوبندگي نماز را در مورد شياطين عفونت زا ، در انسان بررسي نموديم . اما نكته اي كه در اين شماره خواهيم گفت ، به بحث تعادل ناقل هاي عصبي كه در شماره گذشته مورد بررسي قرار گرفت مي باشد.

درباره ناقل هاي عصبي با توجه به دانسته هاي جديد علمي گفتيم كه تمام بيماريهاي رواني انسان و حتي گناهاني كه مرتكب مي شود ( بيماريهاي روحي ) تماما بر اثر ايجاد تغيير و تحولاتي است كه در مواد شيميايي موجود در دستگاه عصبي او بوقوع مي پيوندد و بررسي كامل پيرامون اين نظريه تحول شگرفي در تمامي عرصه هاي بشري ، اعم از انسان شناسي و فلسفه و روانشناسي و جامعه شناسي و .. ايجاد خواهد كرد ، چرا كه با اين ديدگاه بوسيله قرص و آمپول و با روش دو دوتا چهار تا مي توان به سراغ مشكلات مزمني كه قرنها بشر را آزرده اند رفت و مثلا ريشه فساد و فحشاء و دروغگويي و حسادت و .. را بدين طريق خشكاند !

اما همانجا اشاره كرديم كه علم بشر تا رسيدن به روزي كه قادر شود تعادل ناقل هاي عصبي را به بهترين شكل در وجود انسانها برقرار سازد ، راه درازي در پيش دارد ، اما آيين مقدس اسلام و بخصوص پيشوايان بزرگ مذهب تشيع ، از قرنها پيش ، ضمن قرار دادن عدل در كنار اساسي ترين اعتقاد ديني خود يعني توحيد يك جنبه مهم عدل را برقراري تعادل در وجود انسان دانسته اند و براي برقرار نمودن اين تعادل روشهاي گوناگوني پيشنهاد كرده اند كه در صدر اين روشها نماز قرار دارد .

در بحث تعادل ناقل هاي عصبي مي توان با يافته هاي امروزي دانش بشر ، از تعادل خارج شدن برخي ناقل هاي عصبي را ( مثلا با فزوني يافتن يك ماده شيميايي نامطلوب ) منجر به ايجاد اختلالات رواني و يا انحرافات در انسان دانست . بدين معنا كه مجموعه اي از مواد شيميايي نامطلوب در دستگاه عصبي انسان حضور مي يابند كه او را به يك بيماري رواني مبتلا مي سازند و يا او را به حسادت ، دروغگويي ، بدبيني و .. وادار مي كنند .

حال با توضيحي كه در آغاز پيرامون شيطان ارائه نموديم مي توانيم با تكيه بر قرآن و روايات معصومين (علیه السلام) اين مواد شيميايي بد و نامطلوب را مصداق ديگري براي شيطان بدانيم ، كه همان عامل تمام بيماريهاي جسمي و رواني و انحرافات و گناهان بشر است .

بدين ترتيب عليرغم نقشي كه براي شيطان در ايجاد بيماريها در انسان ذكر كرديم ، مي توانيم پيرامون آن بخش از مفاهيم قرآني كه به امراض قلب اشاره كرده است ، يا آن گروه از آيات شريفه الهي كه به بحث پيرامون تاثيرات شيطان بر انسان پرداخته است ، به درك بهتري با مدد توجهات علمي برسيم و بفهميم كه شيطان از چه راهي ممكن است در درون انسان بيماري رواني يا روحي ( مرض ) ايجاد كند .

در واقع با يافته هاي امروز علم بشر ما مي توانيم نام آن ناقلهاي عصبي نامطلوب و بيماريزا را ، زير عنوان كلي شياطين بشناسيم . و اين همان اعتقاد به ظاهر ساده و از مد افتاده ايست كه قرنها ، بشر بدان پايبند بوده است و حتي بيماريهاي رواني مثل اسكيزوفرني را ناشي از تسخير انسان به وسيله شياطين و اجنه دانسته است .

اما بديهي است كه علم امروز بشر ، هر روز كه مي گذرد اين شياطين ، يعني همان ناقلهاي عصبي نامطلوب و بسيار ريز را ، از روشهاي دقيق و پيشرفته علمي ، بهتر و بيشتر شناسايي مي كند و به دام مي اندازد و بر خلاف روش گذشتگان كه با جن گيري يا به شلاق بستن بيماران رواني قصد بيرون راندن اجنه و شياطين از وجود آنها را داشتند ، قصد دارد با روش كاملا علمي ، تيشه بر ريشه شياطين دستگاه عصبي انسان بزند . هر چند كه اين رويا شايد در قرنهاي آينده به تحقق بپيوندد.

ولي در اين ميان راه ديگري نيز براي مقابله شديد با اين شياطين درون موجود است و آن ايمان مذهبي و بخصوص نماز است . (109)

نمازگزار واقعي ، هرگز دروغ نمي گويد ، هرگز حسادت نمي ورزد ، هرگز بخل نمي كند ، هرگز دشنام نمي دهد و خلاصه به همين ترتيب از همه حالتهاي نامطلوب رواني و روحي ، كه شياطين دروني در صددند او را بدان گرفتار نمايند ( يعني همان امراض قلب ) ، خلاصي پيدا مي كند ، چرا كه نماز كوبنده شيطان است و به قدرتمندانه ترين شكل ممكن با همه شياطيني كه قصد دارند انسان را دچار بيماريهاي جسمي ، بيماريهاي رواني و يا گناهان و انحرافات ( بيماريهاي روحي ) نمايند ، مقابله مي كند .

در اين مورد ، در بعد تاثير نماز بر بيماريهاي جسمي از تاثير آن مثلا بر عفونتها ، در بعد تاثير نماز بر بيماريهاي رواني مختلف ، از تاثير آن مثلا بر افسردگي ، اضطراب ، وسواس ، اختلالات شخصيت ، بيماريهاي روان تني و.. در شماره هاي گوناگون اين سلسله مقالات سخن گفته ايم و به اميد ياري خداوند در آخرين نكته از اين مجموعه مقالات ( نكته چهلم ) به تاثير نماز بر بيماريهاي روح ( گناهان ) اشاره مختصري خواهيم داشت .

نكته چهلم:

تاثير نماز بر بيماريهاي روح ( گناهان ):

با آن كه طي سي و نه نكته گذشته با نكات گوناگون و متنوعي پيرامون برخي فوايد پزشكي نماز ، با شما همراه بوده ايم ، اما با طرح نكات سي و هشتم و سي و نهم و بحت درباره “ تعادل ناقل هاي عصبي ” به گستره عظيم و بي نهايت عميقي از معارف نماز وارد شديم كه عرصه توانمنديهاي اين گستره حداقل تا قرنهاي آينده از حيطه توانائي هاي متصّور براي علم بشر و دانش پزشكي خارج است . و آن همانا تاثير خارق العاده و فوق بشري نماز در از بين بردن روحيه گناه و بيماريهاي روح ، يعني همان چيزي كه در قاموس قرآن از آن با نام “ امراض قلب ” ياد شده است ـ و گفتيم كه غربيان آن را با عنوان عدم تعادل ناقل هاي عصبي مي شناسند ـ مي باشد.

هر چند اظهار نظر در اين مورد از حيطه نگاه و تخصص اين حقير سر تا پا تقصير نگارنده سطور ، به كلي خارج است اما از آنجا كه شايد براي برخي خوانندگان اين مجموعه مقالات ، اين نگرش پديد آمده باشد كه “ نماز ” تنها پديده اي عبودي و معنوي ، توأم با تأثيرات شگرف مادي و دنيايي از جمله روي جسم و روان انسان است ، لازم ديدم كه در بعد ديگر و تنها به گونه اي اشاره وار ، از عظمت لايتناهي و قدرت و توانايي باورنكردني “نماز ” در پيراستن انسان از “گناه ” نيز سخن بگويم.

به خصوص كه با ارائه نكات اخير به اين ديدگاه رسيديم كه “ گناه ” نه فقط از ديدگاه دين و قرآن بلكه از ديدگاه علم و يافته هاي جديد دانش پزشكي ، نوعي “ بيماري ” است .

بنابراين اصرار ما مبني بر اين كه بيماريهاي روح ( گناهان ) را بعنوان مسائل پزشكي بشر بشناسيم ، نه فقط ديدگاه قرآني و ناشي از تعصب مذهبي نويسنده است ، بلكه اين موضوع يك باور عميق علمي است كه هر چه دروازه هاي علم بيشتر به روي انسان گشوده مي گردد ، اين باور عميق بيشتر تقويت مي شود.

بعنوان مثال : در تعاليم اسلامي از دروغ به عنوان يك گناه كبيره و معصيتي بزرگ ياد شده است ، و ما در مطالعات روانپزشكي به بيماريها و اختلالات گوناگوني بر مي خوريم كه در آنها “ دروغ گويي ” بعنوان يك علامت برجسته مطرح است .

يا “دشنام گويي ” كه يك گناه محسوب مي شود ، گهگاه با ابتلاء حاد برخي از اشخاص به گروهي خاص از بيماريهاي رواني ، در آنها ديده مي شود ( به اين علامت در روانپزشكي coprolalia گفته مي شود .)

پس چه بسا كه ساختمان مغز و وضعيت ناقل هاي عصبي در اشخاص دروغگو به گونه اي باشد كه آنها را به دروغگويي وا دارد يا كساني كه دشنام گويي بيمارگونه دارند بر اثر تغييرات نابهنجاري كه بر اثر عوامل مختلف اعم از علل جسمي ، محيطي ، رواني ، خانوادگي و .. در دستگاه اعصاب آنها بوقوع پيوسته است ، دچار اين عارضه شده اند .

در اين مورد مدارك و شواهد پزشكي متعددي مي توان ارائه داد ، بعنوان مثالهاي ديگر بد نيست به يك بيماري عفوني مشهور موسوم به “ سيفليس ” اشاره بكنيم كه با توجه به مباحث قبلي ما در مورد شياطين توسط نوعي از انواع شيطان موسوم به “ تروپوتما پاليدوم ” ايجاد مي شود . علائم رواني و نشانه هايي كه شايد بتوان آنها را بيماري روحي تلقي كرد ، در اين بيماري به وفور ايجاد مي شود. مثلا در مرحله سوم سيفليس بيمار مبتلا شروع به گزافه گويي ها و دروغگويي هاي عجيب و غريب در مورد خود مي كند ، كه قبل از ابتلاء به بيماري هرگز سابقه اي از اين گونه اعمال را نشان نمي داد. يا در بيماري ديگر عفوني موسوم به “ بروسلّوز ” ( تب مالت ) كه ناشي از تفّوق شيطان ديگري ، درجسم انسان است ، از تظاهرات مهم بيماري وقوع حالت افسردگي شديد در فرد مبتلاست .

با اين مثالها مي توان به رابطه نزديك شياطين ميكروبي ، با شياطين دستگاه مغز و اعصاب انسان كه او را به سوي بيماريهاي رواني ( مثل افسردگي ) يا بيماريهاي روحي ( مثل دروغگويي ) سوق مي دهند ، پي برد .

بد نيست براي تفهيم بهتر مطلب مثال بسيار جالب ديگري را نيز ارائه دهيم و آن در مورد يك اختلال مشهور روانپزشكي در برخي از خانمها و بخصوص خانمهاي حامله است كه kleptomania ناميده مي شود . در اين اختلال خانم حامله اي كه حتّي كوچكترين سابقه اي در انجام اعمال خلاف نداشته است به ناگاه مثلا پس از حاملگي خود تمايل بسيار شديدي براي “ دزدي كردن ” پيدا مي كند ، تا جايي كه گهگاه نمي تواند در مقابل اين تمايل بسيار شديد خود ، مقاومت كند و سرانجام اقدام به دزدي هاي عجيب و غريب مي كند .

توجيه علمي اين دزدي هاي غير منتظره ، بروز تغيير و تحولاتي در ناقل هاي عصبي دستگاه اعصاب است كه متاثر از تغييرات هورموني و شيميايي بدن در دوران بارداري مي باشند و اين تغيير مرموز در دستگاه اعصاب است كه زن را بدون هيچ سوء سابقه اي به سمت دزدي سوق مي دهد .

اين قبيل مسائل شناخته شده در دانش امروز بشر همگي دلالت بر آن دارند كه گناهاني كه بشر مرتكب مي شود همگي ناشي از تغيير و تحولاتي در دستگاه اعصاب اوست و گناهكاران و منحرفين بالذّات آدمهاي بدي نيستند ، بلكه موجودات بيماري هستند كه تعادل ناقل هاي عصبي در آنها به هم خورده است .

بدين ترتيب برآيند و نتيجه همه عواملي كه آنها را در بروز گناهان و بيماريها موثر مي دانند ( مثلا تربيت خانوادگي بد ، اجتماع فاسد ، و منحرف ، دوستان ناباب و .. ) همين برهم خوردن تعادل ناقل هاي عصبي مي باشد كه در طي نكات اخير به مطالبي پيرامون آن اشاره شد .

با همين ديدگاه است كه در برخي ممالك پيشرفته وقتي كسي در يك فروشگاه هنگام دزدي ، دستگير مي شود او را به جاي آن كه به پليس بسپارند ، به بيمارستان روانپزشكي اعزام مي كنند. در حالي كه علم بشر تا زماني كه به شناسايي كامل تغييرات ناقل هاي عصبي مربوط به هر انحراف ( مثلا دزدي ) دست يابد و براي هر يك دارو پيشنهاد كند راه درازي را در پيش دارد و بر اين اساس بيمارستانهاي روانپزشكي نيز در قرون حاضر نخواهند توانست كار چنداني براي شفا بخشيدن به اين قبيل بيماران ( كه در واقع گنهكاران هستند ) انجام دهند .

و به همين دليل است كه آمار جرم و انحراف و جنايت روز به روز در كشورهاي غربي و اقتداكنندگان به ايشان بالا مي رود .

اما از آنجا كه مكتب اسلام هيچ سؤال بشر را بدون پاسخ نگذاشته است در مورد نحوه درمان بيماريهاي روان ( گناهان ) و ريشه كن نمودن جرم و جنايت و انحراف از جامعه نيز ميتوان در رهنمودهاي اين مكتب روشهاي متعدد پيدا كرد و با سرنهادن كامل و بدون قيد و شرط به دستورات آن در راه ساختن جامعه اي به تمام معنا سالم قيام نمود.

پس وقتي كه خالق انسان و هستي ، در كاملترين صحيفه ضامن خوشبختي و سعادت انسان ندا سر مي دهد كه : انّ الصّلوه تنهي عن الفحشاء و المنكر . ميتوان با قبول كامل اين جمله الهي اطمينان يافت كه بهترين راه مبارزه با همه بديها و منكرات “نماز ” است .

چرا كه نماز از راههاي اسرارآميز همه ناقل هاي عصبي بد و نامطلوب را در دستگاه اعصاب انسان مهار مي كند و او را به مفهوم تعادل ناقل هاي عصبي نزديك مي سازد .

با مروري كه در نكات پيشين اين مجموعه مقالات بر فوايد پزشكي نماز نموديم و با نمونه هاي متعددي كه از تاثيرات مثبت نماز در پيشگيري يا حتي درمان بيماريهاي جسمي و رواني انسان ارائه داديم و با توجّه به اين موضوع كه در نظّريات مربوط به تعادل ناقل هاي عصبي ، همه بيماريهاي جسمي و رواني انسان به نوعي در ارتباط با تحولات ناقل هاي عصبي معرّفي مي شوند . مي توانيم به اين نتيجه درخشان برسيم كه نماز داراي تاثيرات غير قابل انكاري بر ناقل هاي عصبي بسيار متعدد دستگاه عصبي انسان است .

بعنوان مثال ديديم كه چگونه نماز بهداشت خواب را تامين مي كند و در واقع از تاثير نامطلوب آن گروه از ناقل هاي عصبي كه با كم و زياد شدن خود ، اختلالات گوناگون مربوط به خواب را ايجاد مي كنند جلوگيري مي نمايد .

يا متوجه شديم كه طهارت همراه نماز از طيف گسترده اي از بيماريهاي عفوني پيشگيري مي نمايد . بر اين اساس مي توانيم قضاوت كنيم كه نماز جلوي بسياري از تغييرات نامطلوب ناقل هاي عصبي در دستگاه اعصاب ، كه بر اثر بيماريهاي عفوني حاصل مي شوند ( مثل روان پريشي ناشي از سيفليس ، افسردگي ناشي از تب مالت و .. ) را مي گيرد .

يا در بعد بيماريهاي رواني مختلف اعم از اضطراب ، افسردگي، وسواس ، اختلالات شخصيت و .. كه دانش امروز همگي را ناشي از تغيير و تحولات نامطلوب ناقل هاي عصبي ميداند به تاثير گذاري نماز پرداختيم .

با عنايت به مجموعه اين مباحث و با توجه به مشابهتي كه بين انحرافات و گناهان با بيماريهاي مختلف جسمي و رواني ، از نظر تاثيرات متقابل آنها بر دستگاه مغز و اعصاب ، قائل شديم مي توانيم به تاثير نماز از طريق ايجاد تعادل در ناقل هاي عصبي در ريشه كني بيماريهاي روح يعني همان گناهان و انحرافات ، توجه نماييم . در حقيقت ، انسان نمازگزار با بهره بردن از اين فريضه نوراني خود را در مقابل همه گناهان و خطاها “ ايمن ” و “ واكسينه ” مي كند .

با اين كه در اين مورد مي توان به شواهد متعدد آماري كه به مقايسه ميان روحيات اشخاص نمازگزار و بي نمازها پرداخته اند استناد نمود ، اما با يك نگاه كلي به مردم اطراف نيز ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اشخاص نمازگزار نسبت به بي نمازها و “ تارك الصلوه ” ها داراي ويژگيهاي برجسته اخلاقي و ارزشهاي انساني به مراتب بيشتري هستند و به اين ترتيب تعادل ناقل هاي عصبي به درجات بيشتر در آنها برقرار است .

و اين معما براي دانش پزشكي همچنان باقي اسست كه نماز چگونه اثرات شگفت انگيز خود را در ريشه كني گناه و انحراف از جامعه و در واقع مقابله با تحولات نامطلوب ناقل هاي عصبي به انجام مي رساند .

اما اي كاش بشر دانشمند امروز هر چه زودتر متوجّه مي شد كه هر آن چه علم در طي مسير پيشرفت خود بدان دست مي يابد ، همان است كه شكل دقيق و بي عيب و نقص آن در كاملترين مكتب ديني يعني اسلام و بخصوص در تعبيرهاي علمي پيشوايان شيعه (علیه السلام) مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .

و اي كاش انسان متوجه مي شد كه براي پيمودن مسير كمال لازم نيست كه دست به روي دست بگذارد و به انتظار بنشيند تا علم به كمال مطلق برسد و مثلا با تكميل نظريات مربوط به ناقل هاي عصبي ، انسان را به طريقه اي جبر گونه به سعادت و آرامش و آسايش برساند ، بلكه كافي است تا دستورات انسان ساز آيين مقدس اسلام را گردن نهد و با اختيار كامل و بوسيله نماز در راه برقراري تعادل ناقل هاي عصبي در سرزمين وجود خود قيام كند .

در اين مورد آيين مقدس اسلام و بخصوص مكتب شيعه ، نه تنها راه حلهاي عملي و قدرتمندي مثل نماز را براي برقراري تعادل ناقل هاي عصبي ارائه داده است بلكه معصومين (علیه السلام) را بعنوان انسانهاي كامل و اسوه هاي حسنه و مظاهر تمام عيار انسانيت معرفي نموده است .

با توجه به آنچه كه گفتيم ، معصومين (علیه السلام) كساني هستند كه تعادل هاي عصبي به مفهوم مطلق كلمه ، در وجود مباركشان برپاست . بدين معني كه اين بزرگواران ، نه فقط در مقابل انجام هر گونه گناه و انحراف يا خطا و اشتباهي مصونيت دارند ، بلكه حتي در مقابل همه بيماريهاي جسمي و رواني نيز محفوظ هستند .

در باور بشر دانشمند امروز ، برقراري كامل تعادل ناقل هاي عصبي در وجود هر شخص ايجاب مي كند كه آن شخص به مفهوم سلامت كامل دست يابد و بدين سان نه فقط از هر گونه بيماري جسمي و رواني ، بلكه از همه گناهان و انحرافات ، به دور باشد .

كه اين باور علمي بشر در اعتقادات فلسفي شيعه پيرامون “ انسان كامل ” و حول و حوش مفهوم “ عصمت ” تاييد مي گردد. به عنوان مثال “ خواجه نصير الدين طوسي (ره) ” عالم بزرگ شيعه ، در كتاب “ تجريد الأعتقاد ” با ذكر براهين حكمي و فلسفي متعدد به اثبات رسانده است كه معصومين (علیه السلام) نه فقط در مقابل كليه گناهان و اشتباهات مصونيت كامل داشته اند ، بلكه از ابتلا به هر گونه بيماري جسمي يا رواني نيز ايمن و محفوظ بوده اند . شواهد تاريخي متعدد نيز نشانگر اين موضوع است كه پيامبران و امامان (علیه السلام) در زمان نبوت و يا امامتشان ، به دليل عصمت خويش ، هرگز بيمار نمي شده اند و يا حتي در سيماي فيزيكي و ظاهري اين اولياء الهي ، كوچكترين ناهنجاري وجود نداشته است . و بدينسان ، در وفات اين بزرگواران پيوسته عواملي به جز بيماري دخيل بوده است.

با اين اوصاف مي توان حتي علت طولاني شدن بي سابقه عمر حضرت بقيه الله امام زمان (عج ) را پيرامون اين نوع نگرش علمي و فلسفي نسبت به عصمت ايشان دريافت نمود .

و اين يگانه معصوم زنده در دنيا ، كه قلبهاي منتظر شيعيان و عاشقانش ، پيوسته در حسرت ديدار با او در طپش است همان انسان كاملي است كه در انتهاي مسير حقيقي تكامل بشريت قرار دارد و همان نمازگزاري است كه نماز را با همه عظمتهايش ، به مفهوم حقيقي آن ، اقامه مي كند ، نمازي كه تمامي اجزاي آن سزاوار سلام و ثنا و ستايش ابدي است .

“ السلام عليك حين تقوم ، السلام عليك حين تقعد ، السلام عليك حين تقراء ، السلام عليك حين تصلّي ، السلام عليك حين تقّنت ، السلام عليك حين تركع و تسجد ، السلام عليك حين تحلّل و تكبر ، السّلام عليك حين تحمد و تستغفر ، السلام عليك حين تصبح و تمسي ، السلام عليك في الليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي ” .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اين وبلاگ در راستاي ترويج و اشاعه فرهنگ نماز فعاليت خود را آغاز نموده و اميد است كه در اين مهم قدم كوچكي بردارد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    تاثيرات نماز در زندگي روزمره شما؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 126
  • بازدید سال : 532
  • بازدید کلی : 9,044
  • کدهای اختصاصی
    تصاویر زیباسازی نایت اسکین

    استخاره با قرآن کریم
    دریافت کد استخاره آنلاین


    دریافت کد پرواز حباب ها
    ابزار پرش به بالا
    نایت اسکین-ابزار گوکل پلاس
    نام شما :
    ايميل شما :
    نام دوست شما:
    ايميل دوست شما:

    Powered by Night-Skin
    بزرگترین منبع ابزار های وبلاگ نویسی ، نایت اسکینآپلود فایل و تصویر
    نمایش وضعیت در یاهو

    قالب های وبلاگ


    ابزار تماس با ما
    ارسال لینک

    بهداشت محیط