ناله مرغ
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یكی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم كه تو را
بانگ مرغی چنین كند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش
سعدي شيرازي
ستایش صبحگاه
نكو ملكی است ملك صبحگاهی
در آن كشور بیابی هر چه خواهی
كسی كو بر حصار گنج ره یافت
گشایش بر كلید صبحگه یافت
غرضها را حصار آنجا گشایند
كلید آنجاست كار آنجا گشایند
در آن ساعت كه باشد نشو جان ها
گل تسبیح روید بر زبان ها
زبان هر كه او باشد برومند
شود گویا به تسبیح خداوند
اگر مرغ زبان تسبیح خوان است
چه تسبیح آرد آنكو بیزبان است
در آن حضرت كه آن تسبیح خوانند
زبان بیزبانان نیز دانند
نظامي
======================
مناجات سحر
صلا زدند كه برگ صبوح ساز كنید
به ساز مرغ سحر ترك خواب ناز كنید
میخمار شكن میدهند كز سرها
خمار چون شكن زلف یار باز كنید
سرود بدرقهی كاروان شب خوانید
در ای قافلهی صبح پیشواز كنید
به ساز زهره، سماوات میدهد پیغام
كه گوش دل به مناجات اهل راز كنید
وضو به چشمهی صهبای صبحدم سازید
به سوی قبلهی میخوارگان نماز كنید
چو بلبلان بهاری به اهتزاز نسیم
هوای شور و نوایی به سوز و ساز كنید
یگانه راز و نیاز قبول اهل دل است
دو گانهای كه به درگاه بینیاز كنید
سر نیاز فرود آورید و نذر قبول
به زیر قبهی این بارگاه ناز كنید
نگین خاتم جم در نماز میبخشند
نظر به حلقهی رندان پاكباز كنید
یگانه راز عروج مقام قرب اینست
كه از گروه عزازیل احتزاز كنید
به زلف یار اگر دست یافت آه سحر
بسا كه پرچم عزت به اهتزاز كنید
یكی است نغمه اگر زخمهها به زیر و بم است
به پردههای حقیقت رهِ مجاز كنید
اگر به ساز دل شهریار گوش دهید
جهان پر از طرب و شور و شاهناز كنید
سيد محمد حسين شهريار
=======================
نماز
پیش از طلوع خورشید
وقتی سپیده سر زد
وقتی پرندهی شب
از بام خانه پر زد
بر خواستم من از خواب
رفتم وضو گرفتم
دست دعا گشودم
یاری از او گرفتم
از پشت بام مسجد
آمد ندای توحید
بار دگر به دلها
نور نشاط بخشید
من جانماز خود را
آهسته باز كردم
آنگاه با خدایم
راز و نیاز كردم
بابك نيك طلب
====================
نماز ظهر عاشورا
آفتاب گرم بر پهنای دشت
نیزههای داغ آتش مینشاند
دشت سوزان هم به چشم آسمان
پشتههای خاك خونین میفشاند
اصطكاك سنگ و سمّ اسب ها
صاعقه در صاعقه میآفرید
از فرود تیغها بر خودها
رعد و برقی سخت میآمد پدید
در دو صف رزم آوران سخت سر
نیزه بر كف، تیز تك میتاختند
گرمپو، تازان، رجز خوان، بیامان
ماهرانه تیر میانداختند
یك طرف توحید و پاكی و شرف
یك طرف شرك و پلیدی و گناه
یك طرف هفتاد و اندكی جان پاك
یك طرف از نابكاران یك سپاه
یك طرف خورشید عاشورا حسین
یك طرف سر دسته شب باوران
یك طرف بر ذروه فرزانگی
یك طرف در قعر پستی كافران
نعرهی مستانهی اردوی كفر
در غبار كربلا پیچیده بود
از صف ایمان ترنمهای عشق
در دل عرش خدا پیچیده بود
گرم میشد دم به دم آهنگ جنگ
شعلهی پیكار بالا میگرفت
نیزهها و تیرهای جان شكاف
در میان سینهها جا میگرفت
اندر آن هنگامهی خون و نبرد
با شتاب آمد كسی نزد امام
گفت: هنگام نماز است ای حسین!
شعلهور شد پیشوا از این پیام
نیزه و شمشیر را یكسو نهاد
عاشقانه بر سر سجاده شد
زیر باران و صفیر تیرها
ركعتان عشق را آماده شد
گفت تكبیری و در آن گیر و دار
گرم نجوی با خدای خویش شد
ما سوی اللّه را همه از یاد برد
در نمازی فارغ از تشویش شد
تا نماز خون بپا دارد امام
پیشمرگانش به صف اندر شدند
در مسیر بارش طوفان تیر
پیش پایش لاله گون پرپر شدند
از فراز آسمان آسیمه سر
جبرئیل آمد در آن صحرا فرود
در مصلّی بر مصلّی سجده كرد
بال رأفت بر سر پاكان گشود
چون حسین بن علی تكبیر گفت
آفرینش كرد بر او اقتدا
چشم خیل عرشیان مبهوت ماند
بر نماز آخر خون خدا
از قیام كربلا گویا هدف
با خدا راز و نیازی بوده است
زیر تیغ و تیر در صحرای خون
با وضوی خون نمازی بوده است
سيد احمد زرهاني
==============
برخیز
برخیز كه روز نو رسیده
رنگ شب از آسمان پریده
برخیز و ببین كه قدرت حق
گلهای قشنگ آفریده
از بوسه باد صبحگاهی
پیراهن غنچهها دریده
بر مخمل سبزه شبنم نور
از دیدهی آسمان چكیده
برخیز و ببین چگونه بلبل
از لانه خویش پر كشیده
از شوق، خروس پر حنایی
سر كرده سرود نا شنیده
دیگر نبود زمان خفتن
برخیز ز خواب نور دیده
برخیز و بخوان نماز واجب
تا دل شودت چنان سپیده
احد ده بزرگي
==============
احساسات باران
باید ای دل اندكی بهتر شویم
یا نه! اصلاً آدمی دیگر شویم
از همین امروز هنگام نماز
با خدا قدری صمیمتر شویم
سوء ظن در خوبی گلها بد است
یادمان باشد كه خوش باور شویم
مثل رؤیای درخت و روح گل
زیر احساسات باران تر شویم
با همه افسردگی امّیدوار
آتش در زیر خاكستر شویم
زیر دست و پای داغ آفتاب
مثل خواب لالهای پرپر شویم
ثابت محمودي (سهيل)
================
بندگی
دلت را با خداوند آشنا كن
زعمق جان خدایت را صدا كن
دلت غفلت زده مانند سنگ است
مس دل را ز یاد او طلا كن
شكوه بندگی در خاكساری است
خضوع و بندگی پیش خدا كن
تو غرق نعمت پروردگاری
بیا و حقّ نعمت را ادا كن
نشان حق شناسی در نماز است
جفا تا كی؟ بیا قدری وفا كن
ركوعی، سجدهای، اشكی، خضوعی
به پیش آن یكی، قامت دو تا كن
به پیش او گشا دست نیازی
به درگاه بلند او دعا كن
به سنگ توبهای بشكن دلت را
غرور و سرگرانی را رها كن
جواد محدثي
==============
لحظه سبز دعا
چشمهها در زمزمه، رودها در شست و شو
موجها در همهمه، جویها در جست وجو
باغ در حال قیام، كوه در حال ركوع
آفتاب و ماهتاب در غروب و در طلوع
سنگ پیشانی به خاك، ابر سر بر آسمان
مثل گنبد خم شده قامت رنگین كمان
ابر در حال سفر، آسمان غرق سكوت
بر سر گلدستهها، بال مرغان در قنوت
كاسهی شبنم به دست، لاله میگیرد وضو
بیدها گرم نماز، بادها درهای و هو
سرو سر خم میكند، غنچه لب وا میكند
در میان شاخهها، باد غوغا میكند
شاخهها گل میكنند لحظهی سبز دعا
دستها پُل میزنند، بین دلها و خدا
قيصر امين پور
================
مادر بزرگ... موقع نماز
مادربزرگم
با موی سپید
خیلی پیر اما
گرم و پر امید
بوی گل میداد
یا بوی گلاب
بوی بنفشه
یا بوی عنّاب
وقتی كه میخواست
قصه بگوید
از پری، از دیو
از خوب و از بد
اول از همه
به ما بچه ها
سفارش میكرد
همیشه این را:
«آغاز هر كار
با نام خدا
آسان میكند
هر مشكلی را»
موقع نماز
كه دعا میكرد
صحبتهای خوب
با خدا میكرد
ما مینشستیم
ساكت و سنگین
آخر دعا
میگفتیم آمین
زندگی با او
خوب و روشن بود
مادر بزرگم
دنیای من بود!
صفورا نيّري (شيرازي)
===================
سلام من
سلام من
به غنچهای كه صبحدم
به خنده باز میشود
سلام من
به آن پرندهی سپید شادمان
كه در سپیده با نسیم
ترانه ساز میشود
سلام من
به پیچكی كه صبح دست سبز او
به سوی آسمان بیكران دراز میشود
سلام من
به هر چه و به هر كسی كه با سحر
تمام جسم و جان او
پر از نماز میشود
بيوك ملكي